مباني نظري و پيشينه پژوهش توانبخشی (docx) 28 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 28 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
توانبخشی
ﻃﺒﻖﮔﺰارش ﺳﺎزﻣﺎن ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺑﻬﺪاﺷﺖ(WHO) ﻳﺎ ﺣﺪود 10درﺻﺪ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﺟﻬﺎن(650 میلیون نفر) دﭼﺎر ﻧﻮﻋﻲ ﻣﻌﻠﻮﻟﻴﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪﻛﻪ ﻧﺰدﻳﻚ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺳﻮم آن ﻫﺎ راﻛﻮدﻛﺎن ﺗﺸﻜﻴﻞ ﻣﻲدﻫﻨﺪ، ﻳﻌﻨﻲ اﻧﺴﺎن ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ در آﻏﺎز زﻧﺪﮔﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﺑﺎﻳﺪ ﻳﻚ ﻋﻤﺮ ﺑﺎ ﻣﻌﻠﻮﻟﻴﺖ در اﻳﻦ ﺟﻬﺎن ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺮﻧﺪ ﺑﺮاي ﺟﻠﻮﮔﻴﺮي از ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﻣﻌﻠﻮﻟﻴﺖ و درﻣﺎن ﻛﻮدﻛﺎن ﻣﻌﻠﻮلﺑﺎﻳﺪ ﻫﺮﭼﻪ زودﺗﺮاﻗﺪاﻣﺎت ﺗﻮانﺑﺨﺸﻲ را آﻏﺎز ﻛﺮد؛ ﭼﺮا ﻛﻪ ﺗﺄﺧﻴﺮ در ﺷﺮوع اﻗﺪاﻣﺎت ﺗﻮان ﺑﺨﺸﻲ، از اﺛﺮﺑﺨﺸﻲ آنﻫﺎ ﻣﻲ ﻛﺎﻫﺪ.
بطور کلی درمان و توانبخشی هر معلولیت یا بیماری 4 مرحله اصـلی دارد. ایـن مراحـل عبارتنـد از: شـناخت سلامت و بیماری، تشخیص صحیح بیماری، شروع درمان، پیگیـری و پیـروی از برنامه های درمانی. برای حصول موفقیت در درمان، مشارکت و پیروی موثر بیمار/مراقب از برنامه درمان امری ضروری است. موفقیت برنامه های توانبخشی و پیشرفت درمانی کودکان معلول به عوامـل متعـددی بسـتگی دارد؛ از جملـه مهمترین این عوامل، تشخیص و شروع به موقع درمان و پیروی والدین از برنامه های درمانی فرزنـد خـویش است. پیروی والدین به تبعیت آنهـا از دسـتورات تـیم توانبخشـی در انجـام صـحیح تمرینـات و طبـق تعـداد دفعات توصیه شده، قبول محدودیت هایی که در درمان با آن روبرو می شوند، از پیش تعیین کردن جلسات درمان و حضور مرتب در جلسات درمان اطلاق می شود (علی آبادی،1388).
درگیر شدن مراقبان در درمان کودکان معلول از نظر اقتصادی مقرون به صرفه است، دسـتیابی بـه اهـداف را تسریع می کند و احتمال بهبود عملکرد حرکتـی کودکـان معلـول را افـزایش میدهـد . تحقیقـات انجـام گرفته در حوزه توانبخشی نشان می دهند که حضور مرتـب در جلسـات درمـان از پـیش تعیـین شـده، نقـش اساسی در حصول نتایج مطلوب درمانی و ارتقاء کیفیت زندگی فرد معلول ایفا می کند. از سوی دیگـر مشارکت و پیگیری خانواده باعث می شود دید ارائه کنندگان خدمت به کارشان تغییرکرده، رویکرد ایشـان در ارائه خدمت تغییر کند و رویکرد خانواده نیز درباره درمان تغییر نمایدکـه همـه ایـن تغییـرات مـی تواننـد پیامدهای بهتر درمانی را برای کودک به ارمغان آورند (علی آبادی،1388).
تعریف توانبخشی:
قبل از سال1981 و اعلام دهه معلولین (1983-1992) توسط سازمان ملل متحد (U.N)، تعریف هایی که از توانبخشی به عمل می آمد، غالبا به عنوان یک مساله پزشکی محسوب می شد و اغلب مبادرت به مشخص کردن اقداماتی می کرد، که فرد را قادر به کار و ادامه زندگی می نمود. تعریف سازمان بهداشت جهانی (WHO) ، که در سال 1969 توسط یک گروه کارشناسی از توانبخشی ارائه شد و از آن به عنوان متداول ترین تعریف نامبرده می شود، دلالت بر آن دارد. در این تعریف آمده است « توانبخشی عبارت از مجموعه ای از خدمات و اقدامات هماهنگ پزشکی، آموزشی، حرفه ای و اجتماعی است که برای بازتوانی فرد معلول و ارتقای سطح کارایی او در بالاتراین حد ممکن به منظور دستیابی به یک زندگی مستقل در جامعه عرضه می گردد». ولی به تدریج توانبخشی شامل این واقعیت می شود، که در فراسوی شرایط جسمی یا روانی که مانع کارایی یک فرد ناتوان می شود، نیازها و توانایی های دیگر نیز نهفته اند. اخیرا علاوه بر شخص ناتوان به محیط اجتماعی که شخص مزبور در آن زندگی می کند، توجه زیادی مبذول داشته اند. زیرا این محیط اجتماعی است که تا حد زیادی تعیین کننده عواقب ناتوانی است. از این رو سازمان بهداشت جهانی (WHO) در سال1981 تعریف دیگری از توانبخشی ارائه داد که آسان کردن « سازگاری اجتماعی» در آن لحاظ شده است و بدین شرح می باشد: « توانبخشی عبارت است از فرایندی هدف گرا که دارای محدودیت زمانی که هدفش توانا ساختن یک شخص دارای اختلال برای رسیدن به یک سطح ذهنی، جسمی، اجتماعی و کارکردی مناسب است. در این راه اورا برای تغییر دادن زندگی اش با ابزارهایی مجهز می سازد، توانبخشی شامل اقداماتی است که فقدان کارکرد را جبران می کند( برای مثال به وسیله کمک های فنی) و همچنین شامل اقداماتی است که ساز گاری اجتماعی را تسهیل می نماید»( کریمی درمنی، 1385).
اهداف توانبخشی
اهدافی که توانبخشی به طور اصولی تعقیب می کند عبارتند از:
پیشگیری از ایجاد یا بروز معلولیت
جلوگیری از پیشرفت معلولیت
ارتقای سطح آگاهی عمومی نسبت به معلولین و معلولیت
سعی در خود کفایی فرد دارای معلولیت و قادر سازی وی در برخورد با مشکلات
تطابق زندگی این افراد با جامعه
ارائه تسهیلات وخدمات شهری مناسب جهت استفاده افراد دارای معلولیت
افزایش آگاهی معلولین نسبت به توانایی های جسمی، روانی خویش و تطبیق آنها با محیط
اهتمام به بازگشت فرد معلول به جامعه از طریق اشتغال و کسب استقلال مالی و تبدیل وی به یک فرد مولد و موثر در جامعه »( کریمی درمنی، 1385).
انواع مراکز ارائه خدمات توانبخشی به کم توانان هوشی1) مراکز روزانه آموزشی و توانبخشی زیر 14 سال:این مراکز به کم توانان هوشی زیر 14 سال واجدشرایط آموزش و توانبخشی با بهره هوشی تربیت پذیر و آموزش پذیر که امکان استفاده از مدارس کودکان استثنایی را ندارند خدمات ارائه می کنند که تعداد 26 مرکز در استان تهران با این نوع مجوز در حال فعالیت هستند. هدف در این مراکز، انجام برنامه ویژه ای است که می تواند نیازهای آموزشی خاص کودکان معلول از طریق اقداماتی نظیر روانشناسی، کاردرمانی ، گفتاردرمانی و آموزشهای پیش دبستانی را برآورده سازد. برای چنین کاری ممکن است ابزارهای خاص، روشهای آموزش و تجهیزات ویژه مورد نیاز باشد. یک رویکرد منظم آموزشی برای کودکان کم توان هوشی دارای 3 مرحله است:1- انتخاب هدف آموزشی 2- انتخاب روش آموزشی مناسب3- ارزشیابی پیشرفت برنامه2) مراکز روزانه آموزش و توانبخشی حرفه ای کم توانان هوشی بالای 14 سال
این مراکز به کم توانان هوشی بالای 14 سال واجد شرایط آموزشهای فنی و حرفه ای همراه با خدمات توانبخشی با بهره هوشی تربیت پذیر بالا و آموزش پذیر خدمات ارائه می کنند که تعداد 30 مرکز در استان تهران با این نوع مجوز در حال فعالیت است. هدف از آموزش و توانبخشی حرفه ای بالا بردن توانایی های این گروه از کم توانان هوشی در رساندن آنان به حداکثر توانایی در جهت زندگی مستقل و مطلوب در خانه و جامعه و کسب عقل معاش می باشد. به طوری که با ارائه آموزشهای عملی به طور مداوم زمینه پرورش قوای فکری و جسمی در آنها فراهم گردد. اینگونه مراکز آموزشهای خود را حول 4 محور (پرورش مهارتهای حرفه ای، پرورش مهارتهای آموزشی، پرورش مهارتهای اجتماعی، پرورش مهارتهای فردی) ارائه خواهند داد.
1-2) مراکز توانبخشی حرفه ای (آموزشی حمایتی)هدف از فعال نمودن این مراکز ارتقا توانایی ها و کسب مهارت حرفه ای افراد کم توان هوشی حمایتی به منظور دستیابی به زندگی مستقل و مطلوب است. درحقیقت، هدف از آموزش و توانبخشی حرفه ای در این مراکز، حمایت از افراد معلولی است که توانایی اشتغال در شرایط عادی جامعه را ندارد، با ارائه آموزشهای عملی به صورت مداوم، زمینه پرورش قوای فکری و جسمی در آنان فراهم می گردد.
3) مراکز توانبخشی و نگهداری شبانه روزی کم توانان هوشی بالا و زیر 14 سال:این مراکز کم توانان ذهنی بالا و زیر 14 سال واجد شرایط را نگهداری و خدمات توانبخشی، مراقبتهای اولیه پزشکی و پرستاری به صورت شبانه روزی ارائه می دهند. معلولان واجد شرایط نگهداری در این گونه مراکز کسانی هستند که میزان بهره هوشی آنها کمتر از 25 باشد. هدف این مراکز ارائه خدمات مراقبتی پرستاری توانپزشکی و توانبخشی به منظور حفظ سلامت و جلوگیری از توسعه عوارض معلولیت و محدودیت های ناشی از آن، کمک به ارتقا سطح سلامت و پیشگیری از معلولیتهای ثانویه انجام می پذیرد.4)ارائه خدمات توانبخشی در منزل به کم توانان ذهنی:این فعالیت به ارائه خدمات توانبخشی ( فیزیوتراپی، کاردرمانی، گفتاردرمانی، روانشناسی، مددکاری، پرستاری، پزشکی) در محل زندگی کم توانان هوشی (ترجیحاً معلولان شدید و خیلی شدید) اطلاق
می گردد ( سایت سازمان بهزیستی کشور)
آیین نامه مراکز توانبخشی
مطابق با آیین نامه چگونگی تاسیس واداره مراکز دولتی توانبخشی خدمات ارایه شده بطور عمده عبارتند از؛
خدمات توانبخشی:
شامل کار درمانی ،گفتار درمانی وفیزیوتراپی است که برحسب شرایط ذهنی وفیزیکی مددجویان وبا توجه به رویکرد های مختلف درمانی در هر یک از زمینه های مذکور جهت هر توانخواه متفاوت بوده و بطور اختصاصی ارایه می گردد . خدمات کار درمانی مشتمل بر درمان فیزیکی و ذهنی توانخواهان وهماهنگی برنامه آموزشی آنها با مربیان می باشد.گفتار درمانی نیز آموزش ذهنی وگفتاری این عزیزان را برعهده دارد.
خدمات آموزشی:
شامل آموزش مهارتهای شناختی (شناخت اعضاء ،اشیاء وتصاویر ،کمیتها ومهارت وسایر موارد) مهارتهای رفتاری ،ارتباطی مهارتهای ادارکی _ حرکتی ومواردی از این قبیل بوده که توسط کارشناسان کاردرمانی وگفتار در مانی برنامه ریزی شده وبه وسیله مربیان دیپلمه یا بالاتر (لیسانس، روانشناسی ، علوم تربیتی وسایر موارد) که در دوره آموزشی سازمان بهزیستی را با موفقیت گذرانیده باشند اجرا می گردد. کودکان کم توانی هوشی بر اساس میزان بهره هوشی صلاحدید روانشناس مرکز کلاس بندی شده وتحت آموزشی قرار می گیرند.
خدمات روانشناسی :
این خدمات شامل گرفتن تست هوش از کودک ، اظهار نظر در خصوص کلاس نامبرده در مرکز با کار برروی اختلات رفتاری با مهارتهای اجتماعی _تربیتی و مهارتهای خود یاری کودک، از طریق ارائه تکنیک های رفتار درمانی وسایر رویکر دهای مربوطه، دادن مشاوره به خانواده به صورت کتبی وحضوری و تنظیم برنامه آموزشی جهت استفاده مربیان مرکز می باشد.
تغذیه :
تغذیه کودکان دارای معلولیت شامل چاشت ساعت10 و صرف وعده غدای گرم بصورت ناهار می باشد. مسئولین مراکز موظفند برنانه غذایی مناسبی با توجه به نیاز های غذایی این کودکان تدوین نموده و در آشپزخانه مرکز نصب نمایند.
ایاب وذهاب
تهیه وسایل نقلیه مناسب جهت ایاب وذهاب توانخواهان از جمله خدمات ارایه شده توسط این گونه مراکز می باشد که بنا به خواست والدین کودکان ودر قبال دریافت هزینه سرویس از آن ها انجام می پذیرد.
آموزش خانواده:
یکی از اموری که توسط پرسنل مرکز بر حسب نوع تخصص آنان وبا هدف اطلاع نمودن خانواده ها از کم وکیف خدمات ارایه شده، توسط مرکز و فراهم آوردن موجبات پیگیری برنامه های مذکور در منزل انجام می پذیرد .آموزش خانواده ها از طریق برگزار نمودن جلسات مشاوره انفرادی وگروهی در مرکز وهمچنین ارائه گزارش کتبی از فعالیت های انجام شده در راستای آموزش و نوتوانی این افراد صورت می گیرد.
ارائه گزارش چگونگی پیشرفت کودک به خانواده
پرسنل این گونه مراکز شامل مربیان آموزشی و کار درمانی آموزشی و وکادر تخصصی، علاوه بر اینکه موظف اند خانواده ها را در جریان روند کار مرکز قرار دهند، ملزم به ارائه گزارش مبنی بر میزان پیشرفت کودک متاثر از در یافت برنامه های آموزشی وتوانبخشی مرکز به خانواده می باشند.
خدمات بهداشتی :
این خدمات در دو زمینه رعایت بهداشت در کلاس ها و آشپز خانه وسایر قسمت ها و رسیدگی به امور بهداشتی، توانخواهان در مرکز انجام می پذیرد. لازم به ذکر است که گروهی از کودکان کم توان هوشی قادر به حفظ نظافت و پاکیزگی خویشتن در هنگام توالت رفتن، غذا خوردن وسایر موارد نبوده و نیازمند کمک فردی دیگر می باشند .
گفتنی است که ساعات کار این مراکز از ساعت8 تا 14 صبح می باشد .
2-7 تحقیقات انجام شده داخلی و خارجی
تحقیقات در داخل کشور:
احمدی همچنین در سال 1391 تحقیقی دیگری با عنوان عملکرد خانواده های دارای فرزند معلول انجام داد.هدف از اين تحقيق شناخت ويژگيها و عملکرد خانوادههای دارای فرزند معلول بود تا نقش فرزند معلول در نظام خانواده شناخته شود. پژوهش به روش توصيفی و مقايسهای انجام شد. جامعه آماری خانوادههای کارکنان سپاه دارای فرزند معلول و ساکن در شهر تهران بودند. 100 نفر از خانوادههای دارای فرزند معلول به عنوان گروه نمونه و 100 نفر از خانوادههای فاقد فرزند معلول به عنوان گروه شاهد به شيوه نمونهگيری در دسترس انتخاب شدند. برای جمعآوری اطلاعات مقياس سنجش خانواده مورد استفاده قرار گرفت. همچنين برای تجزيه و تحليل دادهها از آزمون t گروههای مستقل (مقايسه ميانگينها) استفاده شد. يافتهها نشان داد خانوادههای دارای فرزند معلول در تمامی ابعاد عملکردی ضعيفتر از خانوادههای فاقد فرزند معلول هستند و اين تفاوت در ابعاد نقشها، کنترل رفتار و آزمايش عاطفی معنادار است. از سويی ديگر ملاحظه شد که 88 درصد از فرزندان معلول فاقد فعاليت اجتماعی بوده و 47 درصد از داشتن دوستان صميمی محروم هستند. نتيجهگيری بر این بود که خانوادههای دارای فرزند معلول نياز به حمايت و بازسازی دارند تا بتوانند عملکردی طبيعی داشته و مانع از بروز آسيبها در عملکرد فردی، خانوادگی و اجتماعی در ساير اعضای خانواده بشوند.
احمدی (1390) در تحقیقی با عنوان مشکلات خانواده های دارای فرزند معلول، مطالعه ای بر روی 200 نفر در دو گروه خانواده های کارکنان دارای فرزند معلول و خانواده های فاقد فرزند معلول به عنوان گروه شاهد انجام داد. نتایج نشان داد از نظر عملکرد درون خانواده، تفاوت میان خانواده های فرزند دارای معلولیت با گروه شاهد معنی دار و به بیان دیگر عملکرد در خانواده گروه شاهد بهتر از گروه دارای فرزند معلول بود. از نظر وضعیت سازگاری بین دو گروه در نمره کل و مقیاس های فرعی تفاوت معنی داری وجود داشت. خانواده های دارای فرزند معلول از لحاظ عملکردی و سازگاری نسبت به خانواده های فاقد فرزند معلول دچار ضعف و نارسایی هستند. بنابراین این خانواده ها به خدمات آموزشی، مشاوره ای و حمایت های مالی و روانی نیاز دارند.
در سال 1390 ساعی پور تحقیقی با عنوان «بررسی نظرات معلولین و خانواده های آنان در خصوص معلولیت در شهرهای قزوین و کرج» بر روی150 معلول و خانواده آنها از كانون معلولين، مدارس استثنايي و بنياد جانبازان كرج و قزوين، که بطور تصادفي انتخاب شده بودند انجام داد. يافته هادر اين بررسي نشان داد معلولين ناشنوا و خانواده هايشان نسبت به ساير معلولين نظر مثبت تري به معلوليت دارند. با افزايش تعداد افراد خانواده، نظر معلول بطور معني داري نسبت به معلوليت منفي تر مي شود (ضمن اينكه رابطه نظر معلول با جنس او و علت معلوليت و تحصيلات عالي والدين معني دار نيست.
در مطالعه ای که سعید قاسمی و همکاران در سال 1390 با عنوان همبستگي و انطباق پذيري خانواده هاي داراي فرزند معلول بر اساس الگوي حلقوي پيچيده شهر تهران بر روی 200 والد داری کودک کم توان هوشی مشغول به تحصیل در مدارس استثنایی انجام داده است نتایج نشان داد: نمرات پیوستگی و انطباق پذیری ایده آل والدين نسبت به پیوستگی و انطباق پذیری درک شده بالاتر بود. پدران در بعد انطباق پذیری درک شده و ایده آل و مادران در بعد پیوستگی درک شده و ایده آل نمرات بالاتری را کسب کردند. تفاوت میانگین نمرات پیوستگی و انطباق پذیری درک شده و ایده آل در والدين از لحاظ آماري معنا دار نبود. در میان سه دسته کلی ساختار و عملکرد خانواده، متعادل، حد وسط و نامتعادل، اکثریت والدین ساختار خانوادگی خود را حد وسط درک کردند و تعداد بیشتری از مادران نسبت به پدران ساختار خانوادگی خود را بصورت نامتعادل درک کردند. نتیجه گیری کلی این که با وجود قرار داشتن این خانواده ها در ساختار متعادل، والدين فرزند دارای معلولیت تمایل به پیوند عاطفی و انطباق پذیری بالاتری دارند.
افروشه (1389) با تحقیقی تحت عنوان بررسی تاثیر خدمات مراکز درمان و توانبخشی اختلالات نافذ رشد (اوتیسم ) تحت نظر سازمان بهزیستی بر کیفیت زندگی مادران دارای کودک اوتیستیک ( در خود مانده ) نتیجه گرفت، مادران دارای فرزند اوتیسم از کیفیت زندگی پایینی برخوردارند و کیفیت زندگی مادران دارای فرزند اوتیستیک استفاده کننده از خدمات توانبخشی به طور معناداری بیشتر از مادران فرزند اوتیستیکی است که از خدمات مراکز توانبخشی استفاده نمی کنند.
علی آبادی در سال1389 تحقیقی با هدف مطالعه تعیین میزان و نحوه پیروی والدین کودکان دارای معلولیت شهر بیرجند از برنامه های توانبخشی و موانع پیروی از درمان از دیدگاه والدین انجام داد. در این مطالعه مقطعی-توصیفی تحلیلی، میزان و نحوه پیروی والدین کودکان معلول 12 ساله و کوچکترمراجعه کننده به مراکز توانبخشی سرپایی شهر بیرجند از برنامه های توانبخشی و موانع پیروی از درمان در 5 حیطه تداوم دوره درمان، حضور مرتب در جلسات درمان، انجام تمرینات توانبخشی در منزل، تهیه وسایل توانبخشی و تهیه و مطالعه مواد آموزشی مورد بررسی قرار گرفت. نمونه آماری در تعیین میزان پیروی از تدوام درمان شامل 178 نفر و نمونه آماری در تعیین میزان پیروی از سایر حیطه ها و موانع پیروی شامل 92 نفر بود.
یافته ها در این تحقیق نشان داد میزان پیروی از تداوم دوره درمان، 60/5% بود. میزان پیروی از حضور مرتب در جلسات درمان، انجام تمرینات درمانی در منزل، تهیه وسایل توانبخشی و تهیه مواد آموزشی به ترتیب 77 ، %70 ،%47/8% و 72/7% بود. بین نوع خدمت توانبخشی و پیروی از تداوم دوره درمان ارتباط آماری معناداری وجود داشت. بین سطح تحصیلات والدین و پیروی از تهیه وسایل توانبخشی ارتباط آماری معناداری وجود داشت.مهمترین موانع حضور مرتب در جلسات درمان با در نظر گرفتن شدت هر یک از موانع و فراوانی مواجهه با هر یک از آنها در طیف نمره 0 -460 به ترتیب، "هزینه زیاد خدمات توانبخشی"(113/95)،" دشواری حمل کودک به مراکز توانبخشی"(81/84)، "فاصله زیاد خانه مراجعان تا مراکز توانبخشی"(81/78)، "شرایط بد آب و هوایی در فصولی از سال"(77/9) و "فرصت کافی نداشتن"(71/94) بودند؛ مهمترین موانع انجام تمرینات درمانی در طیف نمره 0-300 به ترتیب،"لجبازی و امتناع کودک از انجام تمرینات"(125/05)،"کودک تمرینات را دوست نداشته و والدین نمی خواهند اذیت شود"(89/91)،" خستگی مراقب در طول روز"(84/97)،"تنها بودن مراقب اصلی و نبودن کسی برای کمک در انجام تمرینات"(60/03)،" نداشتن وسایل انجام تمرینات درمنزل"(55) و "فراموش کردن انجام تمرینات"(46) بودند؛ مهمترین مانع تهیه وسایل توانبخشی در طیف نمره 0-305 "قیمت بالای وسایل توانبخشی" (65/86)بود؛ مهمترین مانع تهیه مواد آموزشی در طیف نمره 0-110 "پیدانکردن مواد آموزشی"(20) بود و نهایتاً مهمترین مانع مطالعه مواد آموزشی" نداشتن فرصت کافی برای مطالعه آنها"(14) بود. بین تعداد موانع انجام تمرینات توانبخشی در منزل و پیروی از توصیه انجام تمرینات در منزل ارتباط آماری معناداری وجود داشت.
نتایج این پژوهش نشان داد میزان پیروی از توصیه تداوم دوره درمان تا انتها، کمتراز پیروی از سایر توصیه ها و میزان پیروی از توصیه تهیه وسایل توانبخشی، بیشتر از پیروی از سایر توصیه های توانبخشی است. همچنین نتایج نشان داد احتمال تکمیل دوره درمان فیزیوتراپی بیشتر از سایر دوره های توانبخشی است و از بین عوامل دموگرافیک تنها بین سطح تحصیلات بالاتر والدین و پیروی از تهیه وسایل توانبخشی ارتباط آماری معنادار وجود دارد. والدین کودکان معلول بدلیل مواجهه با موانع مختلف بویژه هزینه بالای خدمات توانبخشی، لجبازی و امتناع کودک از انجام تمرینات، قیمت بالای وسایل توانبخشی، پیدانکردن مواد آموزشی و نداشتن فرصت کافی برای مطالعه مواد آموزشی توصیه شده، امکان پیروی کامل ازبرنامه های توانبخشی کودکانشان را ندارند. با توجه به نتایج حاصل از پژوهش به نظر می رسد مسئولان سازمان بهزیستی ومراکز توانبخشی می بایست برای رفع موانع پیروی والدین کودکان معلول از درمانهای توانبخشی و ارائه راهکارهایی جهت افزایش میزان پیروی از درمان و پیشرفت درمانی بیشتر تلاش نمایند. برنامه های توانبخشی نیز بایستی با همکاری والدین ومتناسب با شرایط سنی و علایق هر کودک طراحی گردند تا حداکثرنتیجه مطلوب حاصل گردد.
شکور (1388) در یک مطالعه پدیدار شناسی با عنوان تجارب خانواده های دارای کودک معلول نشان ميدهد وجود كودك دارای معلولیت منجر به مشكلات روحي رواني و تغييرات وسيعي در كليه ابعاد زندگي تمام اعضا خانواده ميشود و بر تعاملاتشان اثر ميگذارد. اعضا خانواده جهت تطابق خود و سازگاري و يا برگشتن به زندگي عادي راههاي متفاوتي را در پيش ميگيرند و با وجود مشكلات روحي رواني و تعارضاتي كه پيدا ميكنند به عنوان يك كودك ضعيف با ناتواني ها هاي خاص خود و متعلق به آن درصدد حمايت از او بر مي آيند. مشكلات رواني ، اجتماعي و اقتصادي كه خانواده در حين سازگاري با بچه دارای معلولیت تجربه ميكنند ميتواند منجر به تعارضاتي در خانواده شود و ممكن است منجر به تغييراتي در نقشهاي افراد و عملكرد آنها در خانواده شود.
به منظور بررسی شیوه سازگاری و تطابق پدر و مادر دارای کودک سندروم دان ( دامروش،1982 به نقل از ایلالی) تحقیقی در مریلند بر روی 25 خانواده این بیماران انجام داد. محقق، والدین کودکان شیر خوار تا سن بلوغ را مورد بررسی قرار داد. او از پرسشنامه سازگاری والدین و غمگینی مزمن برای بررسی استفاده کرد. در این تحقیق تفاوت شیوه سازگاری پدر و مادر به وضوح نشان داده شده است. پدران 83 درصد تطابق با ثبات داشتند. و مادران 68 درصد دچار بحران های روانی بودند. و میزان بالایی از افسردگی مزمن داشتند.1 درصد رفتارهای سازگاری پدر و مادر با یکدیگر تفاوت داشت. مادران سطح بالایی از احساس تحمل ، بار سنگین فشار، گرفتگی، پریشانی مطرح کردند. نگرانی از آینده، اضطراب و ترس برای چیزهایی که افراد دیگر در باره آنها می گویندو احساس حسادت و تنفر نسبت به مادران کودکان سالم داشتند.
پرمقیاس طی تحقیقی با عنوان بررسی عوامل موثر بر نگرش مادران دارای فرزند کم توان هوشی نسبت به شیوهای نگهداری فرزندان کم توان هوشی در خانواده و موسسه شبانهروزی بر اساس آزمون خیدو در سطح معنیداری 01/0p< نشان داد که اکثریت مادران: 1- از اینکه فرزند معلول در کنار خانواده باشد احساس راحتی و آرامش میکنند. 2- از اینکه فرزند معلول خود را به موسسه بسپارند احساس گناه میکنند. 3- حضور فرزند معلول ذهنی را در خانواده موجب گرمی روابط بین اعضای خانواده میدانند. 4- میزان دریافتی کمک هزینه نگهداری فرزند کم توان هوشی در خانواده را کافی نمیدانند. 5- اصلا بچهدار نشدن را به داشتن فرزند کم توان هوشی ترجیح میدهند. همچنین یافتههای تحقیق بر اساس آزمون تحلیل واریانس نشان میدهد: بین میزان و چگونگی حمایت و نوع آن با شیوه نگهداری فرزند کم توان هوشی در خانواده در سطح 05/0 p < رابطه معنیدار وجود دارد. نتایج بدست آمده از آزمون خیدو نشان میدهد که بین سن فرزند دارای معلولیت (بالای 15 سال و زیر 15 سال) و نوع نگرش مادران در شیوه نگهداری در سطح 05/0p< رابطه معنیدار وجود دارد به صورتیکه مادران دارای فرزند کم توان هوشی زیر 15 سال دارای نگرش مثبت نسبت به شیوه نگهداری فرزند معلول در خانواده میباشند.نتایج بدست آمده از آزمون خیدو نشان میدهد که: 1. بین فوت همسر و نگرش مادران با شیوه مراقبت از فرزندان معلول در خانواده رابطه معنیدار وجود ندارد. 2. بین ازدواج فامیلی و نوع نگرش نسبت به نگهداری فرزند معلول در خانواده رابطه معنیدار وجود ندارد. 3. بین داشتن مسکن مستقل (شخصی) و شیوه مراقبت از فرزند معلول در خانواده رابطه معنیدار وجود ندارد. 4. بین جنسیت فرزند معلول و شیوه مراقبت از فرزند معلول در خانواده رابطه معنیدار وجود ندارد 5 . میزان جنسیت فرزند معلول و شیوه مراقبت از فرزند معلول در خانواده رابطه معنیدار وجود ندارد
رمزی(1386) در پژوهش با عنوان مقایسه سلامت روانی والدین کم توان هوشی (سنین پایین تر از 16 سال) مقیم در مراکزشبانه روزی و والدین کم توان هوشی که هنوز درآین مراکز پذیرش نشده اند به این نتایج رسید: بین مادران کودکان دارای معلولیت علائم روان تنی، اضطراب، ترس های مرضی، وسواس اجباری، حساسیت درروابط اجتماعی تفاوت معنی دار در سطح5% وجود دارد. در حالی که مقوله های پرخاشگری افکار پارانوئیدی و روانپرشی تفاوت معنی داری یافت نشد. همچنین بین پدران کودکان کم توان هوشی مقیم درمراکز و پدران کودکان کم توان هوشی دراین مراکز پذیرش نشده اند در مقوله های افسردگی، اضطراب و حساسیت در روابط اجتماعی تفاوت معنی دار در سطح 5% وجود دارد درحالی که در مقوله های علایم روان تنی، ترس های مرضی، و سواس اجباری افکار پارا نوئیدی و روان پریشی تفاوت معنی داری یافت نشد.
سلیمانی در سال 1386 تحقیقی با عنوان «میزان بهره مندي از خدمات سلامت در كودكان کم توان هوشی و عوامل موثر بر آن» انجام داد. هدف از اين پژوهش بررسي ميزان و عوامل موثر بر بهره مندي كودكان دچار کم توانی هوشی از خدمات سلامت بوده است.روش كاردر اين مطالعه از نوع مقطعي توصيفي بوده كه به روش نمونه گيري منظم و از طريق مصاحبه با والدين 110 كودك دچار کم توانی هوشی شهر تهران انجام شده و چگونگي و ميزان تاثير عوامل مختلف بر بهره مندي از خدمت با استفاده از مدل رگرسيون دو جمله منفي نشان داده شده است.نتايج تحقیق نشان داد در طول يك سال 09/99درصد از اين كودكان از خدمات سلامت موجود در جامعه استفاده كرده و 9/0 درصد خدمتي دريافت نكرده بودند. 15% آنها در بيمارستان بستري شده بودند. به طور متوسط اين كودكان 18207 بار در طول يك سال خدمت سلامت دريافت كرده بودند كه 338 بار از اين خدمات با هزينه خانواده و بدون يارانه بهزيستي انجام شده و عوامل موثر بر بهره مندي از خدمات اخير عبارت بودند از: آگاهي خانواده از خدمات لازم و ارجاع كودك به مراكز لازم. بنابراین مداخلات مناسب بر مبناي عوامل موثر مي تواند ارايه خدمات سلامت را به اين كودكان در جامعه ارتقا دهد.
باغبانان در سال 1386 تحقیقی با عنوان، بررسی تأثیر آموزش مهارتهای زندگی در سازگاری اجتماعی مادران دارای فرزند کم توان هوشی انجام داد. روش بررسی در این پژوهش از نوع آزمایشی مداخلهای است. آزمودنیهای پژوهش را صد مادر دارای فرزند کم توان هوشی مدارس استثنایی دولتی شهر اصفهان تشکیل دادند. حجم نمونه با جامعه یکسان بود. با استفاده از مقیاس سازگاری اجتماعی ویزمن و پیکل، همه مادران آزمون شده و بهطور تصادفی به دو گروه آموزشی و گواه تقسیم شدند. سپس به گروه آزمایش، مهارتهای زندگی آموزش داده شد. در پایان جلسات آموزشی، مجددا میزان سازگاری اجتماعی هر دو گروه ارزیابی شده و تفاوت بین نمرات قبل و بعد آموزش مقایسه شد. یافتهها نتیجه آزمون t همبسته نشان دهنده تأثیر آموزش مهارتهای زندگی در افزایش سازگاری اجتماعی مادران گروه آزمایش است. بررسی همبستگی سن مادران و همچنین سن کودکان با افزایش سازگاری اجتماعی نشان میدهد، که رابطه معنیداری بین سن مادران و سن کودکان با افزایش سازگاری اجتماعی مادران وجود ندارد. همچنین افزایش سازگاری اجتماعی مادران دارای فرزند دختر در هریک از زیرمقیاسها بیشتر از این میزان در مادران دارای فرزند پسر است.
میر زمانی در سال 1386 تحقیقی انجام داد که هدف از آن ، بررسی و مقایسه باورهای غیرمنطقی مادران دارای فرزند کم توان هوشی شدید یا عمیق مراجعهکننده به مراکز خدمات بهزیستی با مادران دارای فرزند عادی۶ تا۱۴ساله شهر تهران است. روش بررسی مطالعه بهصورت مقطعی و علیمقایسهای بوده که ۱۶۰ نفر (۸۰ نفر مادران دارای فرزند کم توان هوشی شدید یا عمیق و ۸۰ نفر مادران دارای فرزند عادی )در پژوهش مشارکت کردند. این افراد در نواحی شرق، غرب، جنوب، شمال، و مرکز تهران، ازطریق نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای در چهار موضوع سن مادران، سطح تحصیلات، منطقه محل سکونت و تعداد فرزندان بهصورت همتاسازی انتخاب شدند و با پرسشنامه باورهای غیرمنطقی محل سکونت و تعداد فرزندان بهصورت همتاسازی انتخاب شدند و به پرسشنامه باورهای غیرمنطقی جونز (IBT) پاسخ دادند. تجزیهوتحلیل و یافته تجزیهوتحلیل دادهها با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی ( tگروههای مستقل، Uمان ویتنی، مجذور کای و آزمون دقیق فیشر ) انجام شد. نتایج نشان داد . ۱:در سطح آلفای ۰/۰۵ تفاوت معناداری بین باورهای غیرمنطقی بهطورکلی و باورهای غیرمنطقی سرزنشکردن خود، واکنش همراه با درماندگی به ناکامی، نگرانی زیاد توأمان با اضطراب، اجتناب از مشکل و وابستگی و کمالگرایی وجود دارد ۲ . بین باورهای غیرمنطقی مادران دارای دختر کم توان هوشی با پسر کم توان هوشی در سطح آلفای ۰/۰۵ تفاوت معناداری مشاهده نشد ۳ . بین باورهای غیرمنطقی مادران دارای فرزند کم توان هوشی شدید یا عمیق مراجعهکننده به مراکز خدمات بهزیستی با مادران دارای فرزند عادی شهر تهران در چهار باور تفاوت معناداری مشاهده نشد. آن چهار باور عبارتاند از: توقع تأیید از دیگران، انتظارات بیش از حد از خود، بیمسئولیتی عاطفی و درماندگی برای تغییر.
پاکجویی(1379) در پژوهشی تحت عنوان تعیین عوامل موثر بر رضایت والدین کودکان کم توان هوشی استفاده کننده از خدمات مراکز توانبخشی خصوصی تحت پوشش بهزیستی منطقه شرق استان تهران نشان داد: ارتباط معناداری بین میزان رضایت والدین و متغیر های تعداد افراد خانواده، میزان درآمد والدین، هزینه ایاب ذهاب، شغل پدر، تعداد افراد معلول دیگر در خانواده و علاقه مندی خانواده به تغییر مرکز وجود دارد.
در مجموع 88 در صد از واحد های پژوهش به نوعی از خدمات ارائه شده توسط مراکز توانبخشی خصوصی اعلام رضایت نموده اند.
شریعتی و داور منش (1374) به منظور بررسی اثرات کم توانی هوشی فرزند بر خانواده تحقیقی را انجام دادند. نمونه ها شامل 1589 خانواده که از این تعداد 833 مورد خانواده هایی که فرزند کم توان هوشی داشتند و 756 خانواده که فاقد فرزند کم توان هوشی بودند. در این تحقیق برای جمع آوری اطلاعات از فرم های اطلاعاتی و ترازومتر استفاده شده است. یکی از متغیرهایی که مورد مطالعه قرار گرفته است، روابط اجتماعی خانواده است که برای بررسی آن از شاخص هایی از ارتباط اجتماعی خانواده استفاده شده است. نتایج تحقیق نشان داد که در مورد روابط اجتماعی خانواده های استثنایی، از جمله کمیت و کیفیت میهمانی رفتن و میهمان آمدن برای آنها و نیز دفعات مسافرت رفتن آنها می توان نتیجه گرفت؛ اولا وجود یک فرزند کم توان هوشی سبب محدویت روابط اجتماعی خانوده ها می گردد و ثانیا هر قدر شدت کم توان هوشی کودک بیشتر باشد، اوقات فراغت محدودتر شده و دامنه ارتباطات اجتماعی تنگ تر می شود. وجود یک فرزند کم توان هوشی در یک خانواده، بر کارکرد خانواده به عنوان پایگاه بر قراری ارتباطات اجتماعی تاثیر گذاشته و هر قدر شدت کم توانی هوشی بیشتر باشد، تاثیر منفی آن برای کارکرد خانواده بیشتر خواهد بود.
چاووشی(1366) در پژوهشی تحت عنوان بررسی مسایل روانی مادران دارای فرزند کم توان هوشی به این نتایج دست یافت: وجود فرزند کم توان هوشی سلامت جسمی و روانی مادران را تهدید می کند و غالبا تاثیر منفی به دنبال دارد. 58 در صد مادران اظهار کرده اند که وجود فرزند عقب مانده سلامت روانی آنها را مختل می کند. آسیب پذیری مادران باسواد از داشتن فرزند عقب مانده، سلامت روانی آنها را مختل می کند. آسیب پذیری مادران با سواد از مادران بی سواد بیشتر است. مادران جوانتر بیشتر از مادران مسن تر تحت تاثیر کم توان هوشی فرزند قرار می گیرند.
تحقیقات در خارج از کشور:
نتایج پژوهش جاکز (2006) که پژوهش هایی درباره نقش سبک های مقابله در پاسخ مادران به تنش ناشی از وجود کودک کم توان هوشی و تاثیر ان در وضعیت سلامت روانی و بهزیستی روانشناختی انجام شده اند خانواده ها و مادرانی که بیشتر از سبک مسئله محور بهره می گیرند سطوح پایین تری از فشارهای روانی را تجربه می کنند.
پژوهشهای هوبر و همکاران، 2005 به نقل از علی نژاد مکاری (1386) بر اطلاع رساني و آموزش به عنوان اولين اولويت خدمات رساني نشان می دهد که آموزش موضوعاتی مانند: شناخت بهتر خصوصيات كودك کم توان هوشی آموزش پذير ، آگاهي از ناتواني خاص كودك، چگونگي رفتار با كودك، چگونگي آموزش به كودك می تواند میزان کیفیت زندگی این دسته از والدین را افزایش دهد .
ورمایزر (2005) در تحقیقی به بررسی سازگاری روانی والدین در خانواده هایی که کودک با نقص ستون فقرات دارند پرداخت. بر اساس 33 مطالعه ای که انجام شده بود، 15 مورد از آن را برای مطالعه فرا تحلیلی انتخاب کرد. نتایج تحقیق نشان می دهد که کودکان با نقص ستون فقرات در دراز مدت بر سازگاری روانی والدین تاثیر می گذارند و پسرانی که دچار نقص بودند بیشتر بر روی مادران تاثیر می گذارد تا پدران. فاکتورهای زیر با سازگاری روانی والدین ارتباط دارند:
فاکتورهای کودک ( سن، مشکلات ارتباطی، مشکلات عاطفی، کم توانی هوشی)
فاکتور های خانواده ( سازگاری عاطفی، امیدواری، استرس، سازش و مولفه ای والدینی)
فاکتورهای محیطی ( حمایت اجتماعی)
کریستین (2004) نشان می دهد که والدین کودکان کم توان هوشی مشکلات مراقبتی بیشتری حتی با فرزندان سالم خود دارند و به طبع آن خواهر و برادران آنها هم مشکلات زیادی در تعامل و ارتباط با سایر اعضا به خصوص با پدرانشان و همچنین با همسالان و معلمانشان دارند. زمانی که خانواده های دارای فرزندان کم توان هوشی با خانواده های عادی مقایسه می شوند نه تنها پدران و مادران چنین فرزندانی از سلامت روان کمتری در مقایسه با والدین دارای فرزند عادی برخوردارند بلکه به طور معنی داری سطح اضطراب، افسردگی و شکایت های جسمانی بالاتری داشته و عملکرد اجتماعی آنها نیز در مقایسه با گروه عادی مختل است(محرابی ،1386).
ویز(2002) در مطالعه ای به ارزیابی تاثیر حمایت اجتماعی و توانایی فرد بر سطوح استرس در مادران کودکان ویژه، مادران کودکان اوتیسم و مادران کودکان کم توان هوشی پرداخت. از هر گروه40 مادر و مجموعه 120 مادر انتخاب شدند. نتایج نشان می دهد که تفاوت های معنا داری در گروه ها در میزان افسردگی، اضطراب، شکایات بدنی و تحلیل توانایی و قوای بدن وجود دارد. همچنین حمایت های اجتماعی پیش بینی کننده سازگاری موفق هستند.
بک من در مقایسه ادراک مادران و پدران از تاثیر ناتوانی کودک بر آنها تحقیقی بر روی 54 مادر و و 54 پدر که دارای کودک با ناتوانی و بدون ناتوانی اند، انجام داد. تفاوت معنا داری در رابطه با استرس مادران و پدران به دست آمد. نتایج نشان می دهد مادران استرس بیشتری را نسبت به پدران گزارش می کند.
والدین کودکان با ناتوانی استرس و نیاز بیشتری را در همه زمینه ها مطرح کردند. استرس به طور منفی با حمایت رسمی پدران و مادران ارتباط داشت. و به طور مثبت با افزایش نیاز های مادران ارتباط داشت.
وادینگتون، بوش (1992) در مطالعه تحت عنوان تاثیر معلولیت کودک روی عملکرد وسلامت روانی مادر 12 جفت مادر را مورد بررسی قرار دادند. سن کودکان ونوجوانان10 تا 19 ساله و جوانان 13 تا 26 ساله با شرایط معلولیت شدید بود و مادران آنها دارای سن 36 تا 68 سال بود مصاحبه ای نیمه برنامه ریزی شده با مادران در ارتباط با عملکرد روانشناختی مادر و به وطور مستقیم بر نقش عملکرد مادر تاثیر می گذارند.
پاتریکیا(1985)بررسی سازگاری خانواده هایی که به خاطر داشتن کودک با نقص عضو استرس دارند پرداخت. فاکتور هایی که روی ساز گاری این خانواده ها تاثیر می گذارد و ادراک خانواده از استرس در رابطه با کمک های داخلی و خارجی خانواده و خصوصیات کودک ناتوان بررسی شده است. نتایج تحقیق نشان می دهد که استرس ادراک شده پایین در رابطه با داشتن کودک ناتوان به طور مثبتی با یکپارچگی خانواده ، بیانگری بالا، تعارض پایین استقلال بالا،کمک های روحی بالا، حمایت اجتماعی بالا مرتبط بود. همچنین استرس والدین در رابطه با نوع ناتوانی و موقعیت اجتماعی _ فرهنگی خانواده ها متفاوت بود.
نتایج پژوهش هالدی و هانرلیک (1960) نشان داده است که والدین مبتلا به نشانگان داون در مقایسه با والدینی که فرزندانشان مشکلی ندارند تحت فشار بیشتری هستند و هنگامی که این کودکان به سنین نوجوانی می رسند والدین احساس ناتوانی بیشتری در قبال آنان می کنند.
بنابراین می توان نتیجه گرفت که پژوهش ها نشان می دهند، وجود فرزند کم توان هوشی درخانواده غالباً تجربه ای ناخوشاينداست وآنها را درمعرض مشكلات جسماني، اضطراب، افسردگي(دقيقي خداشهري،1386)، افزايش اضطراب(دارابي،1382)، مشكلات سازگاري اجتماعي(كوهستاني برزكي،(1386)، مشكلات رواني _ اجتماعي (محمدي ودادخواه،1381) استرس(رضايي، 1377 ) مشكلات بهداشت رواني _ هيجاني نگراني، افسردگی (بايروسانسون،2003) قرارميدهد. و همچنین طبق تحقیقات احمدی (1390) عملکرد و سازگاری خانواده دارای فرزند معلول نیز دچار مشکل می شود، که در این تحقیق، با در نظر گرفتن مشکلاتی که خانواده های دارای فرزند کم توان هوشی دارند به بررسی این مساله می پردازد که آیا عملکرد و سازگاری خانواده هایی که از خدمات توانبخشی روزانه استفاده می کنند با خانوادههاییکهاستفادهنمیکنندتفاوتدارد؟
فهرست منابع
آزاد ارمکی، ت(1377). بررسی مسائل اجتماعی. چاپ اول. تهران: موسسه نشر جهاد.
آقابخشی،ح(1378). اعتیاد و آسیب شناسی خانواده:مصون سازی کودکان در برابر اعتیاد. تهران: انتشارات دانش آفرین، چاپ هشتم.
آقابیگوئی، الف(1380). تحول شخصیت در نوجوان. تهران: انتشارات ورای دانش.
احدي،ح(1372). روانشناسي رشد. تهران: نشر بنياد.
ایلالی، الف(1376). بررسی نسبت سازگاری والدین کودکان عقب مانده ذهنی در رابطه با عوامل تنش زا در مدارس استثنایی شهر ساری، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده مامایی و پرستاری، دانشگاه تهران.
احمدی، خ(1390)، بررسی مسائل و مشکلات خانواده های دارای فرزند معلول. طب نظامی،دوره13،صفحات 52-49.
احمدی،خ(1391)،عملکرد خانواده های دارای فرزند معلول. علوم رفتاری،شماره4، صفحات 337-331.
اسلامی نسب، ع (1373). روانشناسی سازگاری، تهران: چاپ ونشربنیاد.
بارکر، ف (1999). خانواده درمانی پایه. ترجمه: محمد دهقانی. تهران: نشر رشد. چاپ چهارم.
بهاری، ف (1379). ارزیابی و مقایسه کارایی خانواده بین زوج های غیر طلاق و زوج های در حال طلاق مرجوعی به بخش روانپزشکی سازمان پزشکی قانونی. پایان نامه کارشناسی ارشد رشته روانشناسی، دانشگاه تربیت معلم تهران.
پورافکاری، ن (1382)، فرهنگ جامع روانشناسی- روانپژشکی و زمینه وابسته،چاپ دوم، تهران: نشر نی.
پیکرستان، ع(1380). بررسی عملکرد خانواده های دختران فراری و مقایسه آن با دختران عادی شهر تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد رشته مددکاری اجتماعی، دانشگاه تربیت معلم تهران.
حسن آبادی،ه(1380).مقایسه پیشرفت تحصیلی، سازگاری اجتماعی و افسردگی دانش آموزان مدارس شبانه روزی با دانش آموزان روزانه دوره دبیرستان اسفراین، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد رودهن.
حسین نژاد، م(1375). بررسی و مقایسه میزان فشار روانی و سازگاری زناشویی والدین کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر و کودکان معلول جسمی و حرکتی با والدین کودکان عادی شهر تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی.
داورمنش، ع(1382)،آموزش و توانبخشی کودکان عقب مانده ذهنی.تهران:انتشارات بهزیستی .
داورمنش، ع(1375)،تاثیرات روانی ناتوانی کودکان بر خانواده.تهران:انتشارات بهزیستی.
دیلمی،ع (1380). بررسی اثر بخشی مشاوره همسالان بر سازگاری اجتماعی و خود پنداره دانش آموزان پسر سال اول دبیرستان شهرستان دزفول. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی.
رستمی، الف(1380). بررسی دلبستگی نوجوانان به والدین و همسالان در جامعه ایرانی و رابطه آن با مولفه های سازگاری اجتماعی. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه تهران.
رمزی، ص(1386). مقایسه سلامت روانی والدین معلولین ذهنی( سنین پایین تر از16 سال) مقیم در مراکز شبانه روزی و والدین معلولین ذهنی که هنوز در این مراکز پذیرفته نشده اند(پشت نوبتی)، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی.
رفیعی،م ؛ توان، ب؛ جهانی، ف(1390)،بررسی رابطه عملکرد خانواده و نگرش دینی پرسنل صف و ستاد دانشگاه علوم پزشکی اراک. طب و تزکیه، دوره 20، شماره 3 و 4.
سلیمی اشکوری،ه (1366).گزارش سمپوزیوم عقب ماندگی ذهنی تهران: دانشگاه علوم توانبخشی.
شادمان، م(1380). بررسی سازگاری اجتماعی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی، واحد رود هن. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد رود هن.
شفیع آبادی، ع؛ ناصری؛غ(1377). نظریه های مشاوره روان درمانی.تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
شریفی درآمدی، پ(1381)، روانشناسی کودکان استثنایی.تهران:روانسنجی، جلد1و2.
صفوی،م،لطفی،م،لطفی،ر(1388)،ﭘﮋﻭﻫﻨﺪﻩ(ﻣﺠﻠﻪﭘﮋﻭﻫﺸﻲﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩﻋﻠﻮﻡﭘﺰﺷﻜﻲﺷﻬﻴﺪﺑﻬﺸﺘﻲ)،ﺳﺎﻝﭼﻬﺎﺭﺩﻫﻢ،ﺷﻤﺎﺭﻩ ۵ ، ﭘﻲﺩﺭﭘﻲ ۱۷، ﺻﻔﺤﺎﺕ ۵۵۲ﺗﺎ۱۶2
ظریف صنایعی، ن(1371). بررسی عوامل تنش زا و نحوه سازگاری والدین کودکان تحت درمان با همودیالیز در مراکز طبی کودکان. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده مامایی و پرستاری، دانشگاه تهران.
علی آبادی، س(1389). بررسی نحوه پیروی والدین کودکان معلول از برنامه های توانبخشی و موانع پیروی از درمان در شهر بیرجند، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی.
فتحی آشتیانی،ع؛ داستانی؛ م (1388) . آزمون های روان شناختی – ارزشیابی شخصیت و سلامت روان .تهران: انتشارات بعثت .
قصبه، الف(1384). بررسی و مقایسه نیازهای والدین دانش آموزان نابینا، ناشنوا و عادی. مجله استثنایی،شماره 44، صفحه13
كوهسالي برزكي،م(1385)، ارزيابي سازگاري اجتماعي مادران كودكان عقب مانده ذهني ومقايسه آن بامادران كودكان عادي شهركاشان، پايان نامه كارشناسي ارشد چاپ نشده، دانشگاه علوم بهزيستي وتوانبخشي تهران.
کریمی درمنی، ح (1385). توانبخشی گروه های خاص.تهران:گستره، چاپ اول.
کجباف، ب (1377). بررسی تطبیقی- تشخیص عقب ماندگی ذهنی بر اساس نظام تحولی پیاژه و معیار های انجمن آمریکایی عقب ماندگی ذهنی. رساله دکتری، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه تربیت مدرس.
محسنی،م(1375). مقدمات جامعه شناسی. تهران: نشر دوران
معانی، الف؛ شاپوریان، ر؛ حجت، م (1379). روانشناسی بهزیستی. تهران: زرین.
ملک پور،م(1369). بهداشت خانواده کودکان عقب مانده ذهنی اصفهان: جهاد دانشگاهی.
مینوچین، س(1990). خانواده و خانواده درمانی. ترجمه: باقر ثنایی(1375). تهران: انتشارات امیر کبیر.
ناصرشریعتی،ت،داورمنش، ع(1374)، اثرات معلولیت ذهنی بر خانواده( خلاصه یک تحقیق). تهران سازمان بهزیستی کشور، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی.
یعقوبی،الف(1372).بررسی مسایل روانی-اجتماعی والدین کودکان عقب مانده ذهنی تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی.
والی پور، الف(1360). روانشناسی سازگاری. چاپ و نشر وحید.
هالاهان، د؛ کافمن، ج(1387). کودکان استثنایی،ترجمه: فرهاد ماهر. تهران: نشر رشد.
Beckman PJ(1991). Comparison of mothers and fathers perceptions of the effect of young children with and without disability. Jornal of mental retardation.95(5):585-95.
Loeb M, Eide HA, Mont D (2008). Approaching the measurement of disability prevalence. Eur J Disabil Res,2(1),32-43
Mosha Zeinder and Normans(1996). Handbook of coping: Theory ,Research, Applications.
Scott M, Williams MA, Wendy Hill Williams MA(2005).My family Past, present and future : A personal exploration of marriage and the family. pearson custom publishing.
Valdez RB, Wood D, Hayashi T, Shen A. Homeless and housed families in Los Angeles: A study comparing demographic, economics and family function characteristics. Am J Public Heath 1990;80:1049-1052
Chauhan, SS(1993). Mental hygiene: A seienceof adjustment. Second edition. New Dehli, India: Allied Publishers Limi tited.