لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..docx) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 48 صفحه
قسمتی از متن word (..docx) :
رويكرد قرآن به جايگاه سياست خارجي و روابط بينالملل در حكومت نبوي
روابط خارجي، به مجموعهي روابط فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي سياسي وديپلماسي ميان دولتها و ملتها گفته مي شود. تفاوت روابط خارجي با سياست خارجي درآن است که سياست خارجي به مفهوم امروزي خود، تنها به سياستهايي گفته مي شود که مجري آنها وزارت خارجهي دولتها باشد و از کانال آن وزارت پايهريزي گردد. به ديگر سخن، سياست خارجي عبارت است از سياست يک دولت در کنش متقابل با ديگر دولت ها و ملتها.
روابط ديپلماتيک هم عبارت از روابطي مي باشد که بين دولتها پس از شناسايي يکديگر وتوافق در برقراري روابط، با اعزام نماينده ايجاد مي شود. به بيان ديگر، روابط ديپلماتيک، شامل کليه ارتباطات سياسي، اقتصادي و فرهنگي است که بين دو يا چند دولت از طريق نمايندگيهاي ديپلماتيک دولتها صورت ميگيرد. پس روابط ديپلماتيک، به روابط ميان دولتها گفته ميشود و شامل روابط ميان ملتها وسازمان هاي غير دولتي نميگردد. بنا براين، روابط خارجي مفهوم وسيعتري از سياست خارجي و روابط ديپلماتيک دارد. هدف ما در اين بخش، بررسي رفتار پيامبر درعرصهي روابط خارجي به معناي وسيع کلمه است و شامل هر گونه روابط فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و ديپلماسي ميگردد.
اهداف سياست خارجي پيامبر
رسالت پيامبر كه خاتم پيامبران است، دو ويژگي عمده دارد: جهاني و جاودانگي؛ اين دو ويژگي نشان ميدهد كه اسلام عقيدهاي است فراتر از سرزمين يا سرزمينهاي خاص؛ بلكه به تمامي افراد با تفاوتهاي نژادي، قومي تعلق دارد. قرآن نيز بر اين دو حقيقت تصريح دارد: «وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَ نَذِيرًا وَ لَكِنَّ أَكْثرََ النَّاسِ لَا يَعْلَمُون. تو را به پيامبري نفرستاديم، مگر بر همهي مردم مژده دهنده و هشدار دهنده؛ ولي بيشتر مردم ]اين موضوع را[ نميدانند.» (سبأ/28) علت اين عموميت نيز اين است كه مبناي تشريع و احكام اسلامي فطرت انساني است؛ لذا اختصاص به مكان خاصي ندارد. فطرت، روح، فكر و هدف مشترك آدمي، همواره جامعهي بشري را به همگوني فرا ميخواند؛ و چون جايگاه رسالت پيامبر فطرت و خواستهي مردم بود، آرمان نهايي اسلامي، رسيدن به امت واحد بشري و از ميان رفتن مرزهاي جغرافيايي و به وجود آمدن كشور واحد جهاني، تحت حاكميت قانون واحد الهي است.
در مورد انسانها نيزگروه بنديهاي ميهني يا قبيلهاي، در عين اينكه افراد يك كشور و يا يك قبيله را در يك مجموعه گرد ميآورد و به آنها وحدت ميبخشد، آنها را در برابر واحد
ديگري قرار ميدهد؛ لذا يكي از اهداف رسالت پيامبر، سرعت بخشيدن به روند تكاملي جامعه براي رسيدن به اين هدف مطلوب است. اسلام با استراتژي دعوت به مكتب فطرت و ارائهي ايدئولوژي سازگار با فطرت و عقل، جوامع بشري را به سمت چنين جامعهي جهاني و شكل گيري يك امت نزديك ميكند.
از اين رو، هدف غايي پيامبر، دعوت تمامي مردمان آن روزگار به اسلام بود. پيامبر نه تنها بايد مردم مكه، حجاز و شبه جزيره عربستان را به اسلام دعوت مينمود، بلكه ميبايست طبق فرمان خداوند متعال، دعوت خويش را حتي به خارج از شبه جزيره، از ايران تا روم و مصر و حبشه و ديگر كشورهاي وقت ميرساند. از سوي ديگر، چون دعوت پيامبر جاوداني بود بايد زمينههاي آن نيز فراهم ميشد.
نظام سياسي اسلام در عصر پيامبر، از ساختار بسيار سادهاي برخوردار بود. پيامبر به عنوان رهبر ديني و سياسي جامعه، مسؤوليت تمام امور را در دست داشت. او همچنان كه مسؤوليت سياسي را به عهده داشت، مسؤوليت قضايي، اجرايي و نظامي را نيز عهدهدار بود. سيستم اداري او از چند نفر كاتب و تعدادي اصحاب و ياران كه معمولا در كنار او بودند و داوطلبانه و بدون برخورداري از عناوين رسمي انجام وظيفه ميكردند تشكيل شده بود.
ساختار تصميمگيري مركب بود از شخص پيامبر، وحي و مشورت. اين ساختار به ايشان امكان ميداد تا تصميمات و برنامهريزيها را در كوتاهترين مدت انجام داده و در اجراي آنها نيز از سرعت فوقالعادهاي بهرهمند باشد. ديپلماسياي كه از مركزيت اين ساختار رهبري ميشد، همانند سياستهاي داخلي، در كمال سادگي و صراحت انجام ميگرفت. از طرف ديگر، با توجه به ساختار تصميمگيري ويژه، اهداف و اصول حاكم بر سياست خارجي، ماهيت كاملا ديني و الهي به خود ميگرفت؛ به همين دليل ديپلماسي پيامبر اسلام، ديپلماسي كاملا ديني بود.
ديپلماسي عصر پيامبر
ديپلماسي پيامبر را در سه سطح ميتوان تحليل كرد:
الف ـ ديپلماسي با قبايل عرب و يهوديان;
بـ ديپلماسي با دولتهاي همجوار;
جـ ديپلماسي با قدرتهاي بزرگ ايران و روم.
ديپلماسي با قبايل عرب و يهود
قبيلههاي شبه جزيره عربستان
قبيله، گروهي از خانوادههاي خويشاوندي بود كه به دليل رابطه نسبي و سببي و انگيزه زندگي مشترك در اين سرزمين گرد هم آمده و تحت رياست شيخ قبيله كه معمولاً كهنسالترين و يا مقتدرترين عضو قبيله
بود، طبق يك سلسله رسمها و سنتها و مقررات عرفي مشترك، اداره ميشد. هر قبيله به صورت يك جامعهي سياسي بود.
حاكميت در قبيله، در قدرت و نفوذ شيخ و رئيس قبيله خلاصه ميشد. رئيس قبيله مسؤوليت و اختيارات اجرايي را آن چنان كه در نظامهاي سلطنتي متعارف است، بر عهده داشت. بستن پيمان، اعلان جنگ، مجازات متخلفين، پذيرايي از تازه واردان، و ارسال پيام و مذاكره با رؤساي ديگر قبايل به عهدهي شيخ قبيله بوده است.1ـ زرگري نژاد، غلامحسين. تاريخ صدر اسلام. چاپ اول، تهران: انتشارات سمت، 1378، ص، 28
آنچه آمد، در اثبات اين مدعا بود كه قبايل هر يك به مثابهي يك دولت بودند و روابط پيامبر با آنها، بخشي از روابط بينالمللي ايشان محسوب ميشد. شبه جزيره عربستان شامل بخشهاي نجد،2ـ فلاتي است كوهستاني در عربستان كه از شمال به عراق و اردن و از جنوب به بيابان ربعالخالي و از غرب به حجاز محدود است. رياض پايتخت عربستان در اين فلات است.
حجاز، يمن، عدن، حضرموت و يمامه ميشد. در حجاز بجز شهرهاي مكه، مدينه و طائف، بقيهي مناطق مسكوني اعراب، در اختيار قبايل بود و در شهرهاي نامبرده نيز نظام قبيلهاي حاكم بود.3ـ تاريخ صدر اسلام، ص. 36.
مكه در ميان مناطق قبايل نشين حجاز موقعيت خاصي داشت. وجود يك چشمهي هميشگي آن را قابل سكونت كرده بود؛ اما از همه مهمتر، وجود خانهي كعبه كه از قداست خاصي برخوردار بود، اهميت اين شهر را دو چندان كرده بود؛ زيرا علاوه بر جنبهي معنوي آن، به دليل حرام بودن جنگ در حرم، اين شهر از امنيت و آرامش خاصي برخوردار بود. شهر مكه به عنوان يك واحد مستقل سياسي براي خود كشوري آزاد بود كه سيادت آن در دست قريش بود. قريش با در دست داشتن كعبه، بر تعداد زيادي از قبايل عرب نفوذ كامل داشتند؛ زيرا در كعبه 360 بت نصب شده بود كه هر كدام متعلق به يك قبيله بود و قريش عهدهدار نگهداري بتها و تأمين وسايل و راههاي آمد ورفت زوار بودند.4ـ همان، ص. 42
طائف نيز شهري ييلاقي بود وگفتهاند ييلاقگاه اشراف مكه بوده و تحت نفوذ يك قبيله يعني بنيثقيف بوده است.
شهر يثرب (مدينه) نيز از دو قبيلهي اوس، و خزرج و سه طايفهي يهودي تشكيل شده بود و ديگر قبايل نيز در بيابانها به سر ميبردند.
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..docx) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 48 صفحه
قسمتی از متن word (..docx) :
رويكرد قرآن به جايگاه سياست خارجي و روابط بينالملل در حكومت نبوي
روابط خارجي، به مجموعهي روابط فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي سياسي وديپلماسي ميان دولتها و ملتها گفته مي شود. تفاوت روابط خارجي با سياست خارجي درآن است که سياست خارجي به مفهوم امروزي خود، تنها به سياستهايي گفته مي شود که مجري آنها وزارت خارجهي دولتها باشد و از کانال آن وزارت پايهريزي گردد. به ديگر سخن، سياست خارجي عبارت است از سياست يک دولت در کنش متقابل با ديگر دولت ها و ملتها.
روابط ديپلماتيک هم عبارت از روابطي مي باشد که بين دولتها پس از شناسايي يکديگر وتوافق در برقراري روابط، با اعزام نماينده ايجاد مي شود. به بيان ديگر، روابط ديپلماتيک، شامل کليه ارتباطات سياسي، اقتصادي و فرهنگي است که بين دو يا چند دولت از طريق نمايندگيهاي ديپلماتيک دولتها صورت ميگيرد. پس روابط ديپلماتيک، به روابط ميان دولتها گفته ميشود و شامل روابط ميان ملتها وسازمان هاي غير دولتي نميگردد. بنا براين، روابط خارجي مفهوم وسيعتري از سياست خارجي و روابط ديپلماتيک دارد. هدف ما در اين بخش، بررسي رفتار پيامبر درعرصهي روابط خارجي به معناي وسيع کلمه است و شامل هر گونه روابط فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و ديپلماسي ميگردد.
اهداف سياست خارجي پيامبر
رسالت پيامبر كه خاتم پيامبران است، دو ويژگي عمده دارد: جهاني و جاودانگي؛ اين دو ويژگي نشان ميدهد كه اسلام عقيدهاي است فراتر از سرزمين يا سرزمينهاي خاص؛ بلكه به تمامي افراد با تفاوتهاي نژادي، قومي تعلق دارد. قرآن نيز بر اين دو حقيقت تصريح دارد: «وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَ نَذِيرًا وَ لَكِنَّ أَكْثرََ النَّاسِ لَا يَعْلَمُون. تو را به پيامبري نفرستاديم، مگر بر همهي مردم مژده دهنده و هشدار دهنده؛ ولي بيشتر مردم ]اين موضوع را[ نميدانند.» (سبأ/28) علت اين عموميت نيز اين است كه مبناي تشريع و احكام اسلامي فطرت انساني است؛ لذا اختصاص به مكان خاصي ندارد. فطرت، روح، فكر و هدف مشترك آدمي، همواره جامعهي بشري را به همگوني فرا ميخواند؛ و چون جايگاه رسالت پيامبر فطرت و خواستهي مردم بود، آرمان نهايي اسلامي، رسيدن به امت واحد بشري و از ميان رفتن مرزهاي جغرافيايي و به وجود آمدن كشور واحد جهاني، تحت حاكميت قانون واحد الهي است.
در مورد انسانها نيزگروه بنديهاي ميهني يا قبيلهاي، در عين اينكه افراد يك كشور و يا يك قبيله را در يك مجموعه گرد ميآورد و به آنها وحدت ميبخشد، آنها را در برابر واحد
ديگري قرار ميدهد؛ لذا يكي از اهداف رسالت پيامبر، سرعت بخشيدن به روند تكاملي جامعه براي رسيدن به اين هدف مطلوب است. اسلام با استراتژي دعوت به مكتب فطرت و ارائهي ايدئولوژي سازگار با فطرت و عقل، جوامع بشري را به سمت چنين جامعهي جهاني و شكل گيري يك امت نزديك ميكند.
از اين رو، هدف غايي پيامبر، دعوت تمامي مردمان آن روزگار به اسلام بود. پيامبر نه تنها بايد مردم مكه، حجاز و شبه جزيره عربستان را به اسلام دعوت مينمود، بلكه ميبايست طبق فرمان خداوند متعال، دعوت خويش را حتي به خارج از شبه جزيره، از ايران تا روم و مصر و حبشه و ديگر كشورهاي وقت ميرساند. از سوي ديگر، چون دعوت پيامبر جاوداني بود بايد زمينههاي آن نيز فراهم ميشد.
نظام سياسي اسلام در عصر پيامبر، از ساختار بسيار سادهاي برخوردار بود. پيامبر به عنوان رهبر ديني و سياسي جامعه، مسؤوليت تمام امور را در دست داشت. او همچنان كه مسؤوليت سياسي را به عهده داشت، مسؤوليت قضايي، اجرايي و نظامي را نيز عهدهدار بود. سيستم اداري او از چند نفر كاتب و تعدادي اصحاب و ياران كه معمولا در كنار او بودند و داوطلبانه و بدون برخورداري از عناوين رسمي انجام وظيفه ميكردند تشكيل شده بود.
ساختار تصميمگيري مركب بود از شخص پيامبر، وحي و مشورت. اين ساختار به ايشان امكان ميداد تا تصميمات و برنامهريزيها را در كوتاهترين مدت انجام داده و در اجراي آنها نيز از سرعت فوقالعادهاي بهرهمند باشد. ديپلماسياي كه از مركزيت اين ساختار رهبري ميشد، همانند سياستهاي داخلي، در كمال سادگي و صراحت انجام ميگرفت. از طرف ديگر، با توجه به ساختار تصميمگيري ويژه، اهداف و اصول حاكم بر سياست خارجي، ماهيت كاملا ديني و الهي به خود ميگرفت؛ به همين دليل ديپلماسي پيامبر اسلام، ديپلماسي كاملا ديني بود.
ديپلماسي عصر پيامبر
ديپلماسي پيامبر را در سه سطح ميتوان تحليل كرد:
الف ـ ديپلماسي با قبايل عرب و يهوديان;
بـ ديپلماسي با دولتهاي همجوار;
جـ ديپلماسي با قدرتهاي بزرگ ايران و روم.
ديپلماسي با قبايل عرب و يهود
قبيلههاي شبه جزيره عربستان
قبيله، گروهي از خانوادههاي خويشاوندي بود كه به دليل رابطه نسبي و سببي و انگيزه زندگي مشترك در اين سرزمين گرد هم آمده و تحت رياست شيخ قبيله كه معمولاً كهنسالترين و يا مقتدرترين عضو قبيله
بود، طبق يك سلسله رسمها و سنتها و مقررات عرفي مشترك، اداره ميشد. هر قبيله به صورت يك جامعهي سياسي بود.
حاكميت در قبيله، در قدرت و نفوذ شيخ و رئيس قبيله خلاصه ميشد. رئيس قبيله مسؤوليت و اختيارات اجرايي را آن چنان كه در نظامهاي سلطنتي متعارف است، بر عهده داشت. بستن پيمان، اعلان جنگ، مجازات متخلفين، پذيرايي از تازه واردان، و ارسال پيام و مذاكره با رؤساي ديگر قبايل به عهدهي شيخ قبيله بوده است.1ـ زرگري نژاد، غلامحسين. تاريخ صدر اسلام. چاپ اول، تهران: انتشارات سمت، 1378، ص، 28
آنچه آمد، در اثبات اين مدعا بود كه قبايل هر يك به مثابهي يك دولت بودند و روابط پيامبر با آنها، بخشي از روابط بينالمللي ايشان محسوب ميشد. شبه جزيره عربستان شامل بخشهاي نجد،2ـ فلاتي است كوهستاني در عربستان كه از شمال به عراق و اردن و از جنوب به بيابان ربعالخالي و از غرب به حجاز محدود است. رياض پايتخت عربستان در اين فلات است.
حجاز، يمن، عدن، حضرموت و يمامه ميشد. در حجاز بجز شهرهاي مكه، مدينه و طائف، بقيهي مناطق مسكوني اعراب، در اختيار قبايل بود و در شهرهاي نامبرده نيز نظام قبيلهاي حاكم بود.3ـ تاريخ صدر اسلام، ص. 36.
مكه در ميان مناطق قبايل نشين حجاز موقعيت خاصي داشت. وجود يك چشمهي هميشگي آن را قابل سكونت كرده بود؛ اما از همه مهمتر، وجود خانهي كعبه كه از قداست خاصي برخوردار بود، اهميت اين شهر را دو چندان كرده بود؛ زيرا علاوه بر جنبهي معنوي آن، به دليل حرام بودن جنگ در حرم، اين شهر از امنيت و آرامش خاصي برخوردار بود. شهر مكه به عنوان يك واحد مستقل سياسي براي خود كشوري آزاد بود كه سيادت آن در دست قريش بود. قريش با در دست داشتن كعبه، بر تعداد زيادي از قبايل عرب نفوذ كامل داشتند؛ زيرا در كعبه 360 بت نصب شده بود كه هر كدام متعلق به يك قبيله بود و قريش عهدهدار نگهداري بتها و تأمين وسايل و راههاي آمد ورفت زوار بودند.4ـ همان، ص. 42
طائف نيز شهري ييلاقي بود وگفتهاند ييلاقگاه اشراف مكه بوده و تحت نفوذ يك قبيله يعني بنيثقيف بوده است.
شهر يثرب (مدينه) نيز از دو قبيلهي اوس، و خزرج و سه طايفهي يهودي تشكيل شده بود و ديگر قبايل نيز در بيابانها به سر ميبردند.