عنوان: پیشینه تحقیق برنامه ریزی استراتژیک منابع انسانی
فرمت ورد قابل ویرایش
تعداد صفحات: 83
همراه با رفرنس نویسی و پاورقی داخل متن
منابع کامل
ممکن است در توضیحات بهم پیوستگی در کلمات وجود داشته باشد ولی در فایل word اینگونه نیست.
فرمت ورد قابل ویرایش
تعداد صفحات: 83
همراه با رفرنس نویسی و پاورقی داخل متن
منابع کامل
ممکن است در توضیحات بهم پیوستگی در کلمات وجود داشته باشد ولی در فایل word اینگونه نیست.
قسمتی از متن:
برنامهريزي استراتژيك چيست؟
برنامهريزي عبارت از فرايند برقراري يا تعيين اهداف و اقدامات لازم جهت نيل به آنهاست و برنامه استراتژيك به برنامه بلند مدت توجه دارد و پل لازم بين حال و آينده موسسه يا سازمان است. بطور اختصار برنامه استراتژيك موجب بهبود عملكرد و پاسخگويي به نيازهاي محيط در حال تغيير سازمان ميگردد و جنبههاي مثبت و منفي آنرا ميتوان اين طور متصور نمود:
1- راهنماي تداومدار براي فعاليتهاي سازمان است.
2- به مديران كمك ميكند تا فرصتهاي مطلوب، مصون و آسيبپذير را تشخيص دهند و از بين آنها به انتخاب بپردازند.
3- در پيشبيني مشكلات قبل از وقوع، و پيش از شديد شدن، مديران را ياري كند.
4- ريسك و اشتباه را به حداقل برساند.
آنچه در ارتباط با جنبههاي منفي برنامهريزي استراتژيك مطرح است اينكه، پيشبيني تغييرات محيطي مشكل است و توانايي و تشخيص سازمان در همسويي با آنها، لزوم به سرمايهگذاري در وقت و هزينه نيروي انساني است (بيگي، 1385).
مزاياي برنامهريزي استراتژيك
1 - يكي از مزاياي برنامهريزي استراتژيك هادي بودن آن است. اين نوع برنامهريزي جهت و مسير فعاليتها و عمليات سازمان را مشخص ساخته و بهعنوان راهنماي سازمان عمل ميكند.
2 - جهتگيري آينده، اولويتها را مشخص ميسازد و تصميمهاي امروز را در پرتو پيامدهاي آينده اتخاذ ميكند.
3- برنامهريزي استراتژيك نقش هماهنگكننده بين برنامههاي عملياتي سازمان را انجام ميدهد و اقدامات واحدهاي مختلف را در يك مسير جهت ميبخشد.
4 - با اوضاع و شرايطي كه به سرعت دستخوش تغيير ميشوند به روش كارساز برخورد كرده و كار تيمي و تخصصي كارشناسي ايجاد ميكند.
5 - برنامهريزي استراتژيك با نگرش بلندمدت، به پيشبيني آينده ميپردازد و از اينرو اطلاعاتي را در خود دارد كه براي اقدامات درازمدت مديران مفيد است.
6 - برنامهريزي و مديريت استراتژيك خواهان بينش استراتژيك در سراسر واحدهاي سازماني، و از جمله همه سيستمهاي اداري است و به جاي اينكه عملي مكانيكي باشد نقش محوري افراد، گروهها و نفوذ فرهنگ سازمان را به رسميت ميشناسد (برایسون،128).