پاورپوینت معماری اتروسک (pptx) 107 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 107 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
معماری اتروسک
گرد آورندگان:
مهسا رزاقی کاشانی
مریم گلریز ارم ساداتی
معصومه تاهباز
مونا آزاد فلاح
رعنا آخوند زاده
فریناز میثمی
استاد راهنما:
دکتر کیومرث زنده دل
فهرست مطالب
اتروسکها (معماری)
اتروسکها (نقاشی )
اتروسکها (پیکرتراشی )
اتروسکها
معماری
نقاشی
پیکر تراشی
اتروسکها (دوره جمهوری"شبیه سازی از چهره" )
رومیان
شبیه سازی از چهره
اتروسکها (دوره جمهوری“معماری" )
معماری
مقدمه
اتروسکها (“نقاشی و موزاییک” )
اتروسکها (امپراتوری پیشین"معماری و طرحهای عمرانی")
اتروسکها (امپراتوری پیشین"پیکرتراشی و نقوش برجسته ساختمانی" )
نقاشی و موزاییک
امپراتوری پیشین
پیکرتراشی و نقوش برجسته ساختمانی
اتروسکها (امپراتوری پیشین"پیکرتراشی از چهره های فردی" )
پیکرتراشی از چهره های فردی
اتروسکها (امپراتوری پسین"معماری")
معماری
معماری و طرحهای عمرانی
امپراتوری پسین
اتروسکها (امپراتوری پسین"پیکرتراشی و نقوش برجسته ساختمانی")
پیکرتراشی و نقوش برجسته ساختمانی
مقدمه
هنر اتروريايي [اتروسك, ETROSCAN ART[خواستگاه اصلي مردم اتروسك شناخته نيست ، ولي ميدانيم كه فرهنگ اتروريايي نخستين بار در اواخر سده هشتم ق.م در ايتاليا ضاهر شد. فرهنگ مذبور وسيعاَ بر بخشهاي مركزي ايتاليا اثر گذاشت و تا سده دوم یا اول ق.م نيز دوام آورد، و پس از اين ، فرهنگ رومي آن را در خود حل كرد. هنر اتروريايي از عناصر سه گانه متمايزي تشكيل يافت: عنصر ايتاليايي، بومي كه غالباَ نقش چندان با اهميتي نداشت. عنصر شرقي، كه خيلي زود پيوندهایش را با خاور زمين گسست. و عنصر يوناني كه همواره توسط صنعتگران مهاجريوناني تقويت شد. مورد اخير را هم در شيوه هاي هنر اتروريايي و هم در موضوع هاي برگرفته از اساطير يوناني مي توان به وضوح تشخيص داد.(البته هنر شناسان در ميزان هم آميزي عناصر سه گانه مزبور براي ايجاد روحيه و ديد هنري اتروسكها اتفاق نظر ندارند). مردم اتروريا در زمينه هاي نقاشي،مجسسمه سازي،فلزكاري و معماري فعال بودند؛ و نمونه هاي بر جاي مانده از هنر هاي پيكر نما عمدتاَ به معابر و مكان هاي مقدس آنان تعلق داشته است.آثار هنري مكشوف حاكي از آن است كه اتروريايي ها- بر خلاف يونانيان- از طاق سنگي استفاده مي كردند[گفتني است كه روميان بعداَ اين شيوه را در معماري خود بكار گرفتند[.
مهمترين بخش هنرتصويري اتروريايي شامل نوعي ديوارنگاره داخل مقابر است كه آن زمان در يونان معمول نبود ولي مي توان تاَثير يوناني را در طرح، جزئيات فني ، موضوع ها و تشابه سبك با نقاشي روي سفالينه هاي يوناني رديابي كرد.نقاشيهاي بر جاي مانده، از لحاظ زماني به دو گروه تقسيم مي شوند:آثار قديم تر موسوم به آركاييك كه متعلق به اوايل سده ششم تا اوايل سده پنجم ق.م هستند و آثاري موسوم به هلنيستي كه به دها هاي پاياني سده چهارم ق.م تا سده اول مربوط اند.قديم ترين نمونه ها جنبه روايي دارند و اثرپذيري از سنتهاي شرقي را نشان مي دهند. به طور كلي، ديوارنگاره هاي مزبور صحنه هاي پر حركت و شاد از زندگي روزمره قشري ثروتمند و تجمل طلب را مجسم مي كنند. در آنها مردگان به خوش گذراني توام با رقص و موسيقي مشغول اند و يا در حال تماشاي نمايش هاي پهلواني اند. اما در سده چهارم ق.م و پس از آن ، خصلت واقعگرايانه و دنيوي نقاشيها از بين مي رود و ارواح و مردگان در دنياي مهيب و تاريك زير زميني و تهي از شادمانيهاي اين جهاني تصوير مي شوند.(صحنه هاي شكار و ماهي گيري در يكي از اتاقكهاي تدفيني تاركوبي نيا از جمله استادانه ترين نمونه هاي اركاييك به شمار مي آيند.) در سده سوم ق.م كيفيت طراحي و اجرا افت كرد .و ميل به تجسم جنبه هاي هولناك در صحنه هاي مربوط به جهان ديگر قوت گرفت. اتروريايي ها به تقليد از يونانيان بر روي ظروف سفالين نيز نقاشي مي كردند . آنان ابتدا به شيوه سياهنالش و سپس ازميانه سده چهارم ق.م به شيوه سرخنقش روي آوردند.
مواد و مصالح مورد استفاده در مجسمه سازی مشتمل بودند بر سنگهای محلی(به جز سنگ مرمر) ،مفرغ و گل که حتی برای پیکره های بزرگتراز اندازه طبیعی نیز به کار برده می شدند. بیشتر اثار برجای مانده به تابوتهای سنگی و صندوقچه های خاکستر مردگان مربوط اند.شماری مجسمه ی مربوط به معماری نیز به دست امده است.اتروسک ها دیواره ی این تابوت ها و خاکستردان های سنگی را با نقوش برجسته می اراستند و سردیس یا تندیس شخص متوفی را بر روی سرپوش انها نصب می کردند.
چنین به نظر می رسد که این مجسمه ها تجسم سه بعدی همان پیکره های موجود دردیوارنگاره هاست(مثلا تندیس های زن و شوهری که بر روی تابوت مکشوفه در چروتری دیده میشوند،برخلاف تندیسهای تدفینی مصریان باستان ،حالتی خوش و اسوده دارند).قدیم ترین اثار مجسمه سازی،متعلق به سده های هفتم و ششم ق.م،گاه شیوه ی تزیینی خاورمأب را به یاد می اورند.وگاه کاملا مستقل به نظر می ایند.اما در سدهی ششم ق.م،تاثیر سبک ارکاییک یونانی بارز شده هرچند در نقاط مختلف میزان تعدیل وتصرف در ان متفاوت بود.چنان که مجسمه ی سفالین اپولون ویی (حدود510ق.م ) با معیارهای یونانی چندان وفقی ندارد؛ حال آنکه برخی دیگر از تندیس های مربوط به شخصیت های اساطیری کاملا با انواع یونانی شبیه اند. اتروسک ها در ساختن مجسمه حیوانات نیز استعداد خود را نسان دادند(مشهورترین نمونه آن،مجسمه ماده گرگی است مربوط به حدود 500 ق م،که در دوران رنسانس دو مجسمه کودک شیرخوار_رمولوس و رموس_بدان اضافه شد). اتروسک ها در ساختن مجسمه حیوانات نیز استعداد خود را نسان دادند(مشهورترین نمونه آن،مجسمه ماده گرگی است مربوط به حدود 500 ق م،که در دوران رنسانس دو مجسمه کودک شیرخوار_رمولوس و رموس_بدان اضافه شد).
اگرچه سبک آرکاییک در سده پنجم ق م نیز به حیات خود ادامه داد،در این زمان بعضی از مجسمه سازان سبک دشوارتر کلاسیک یونانی را آزمودند(مثلا:تندیس مفرغی مارس یافته شده در تودی،متعلق به اوایل سده چهارم ق م).از سده سوم ق م،شیوه های مختلف هلنیستی پذیرفته شد.غیر عادی ترین پیکره های اتروریایی متاخر،آنهایی هستند که گویی شبیه سازی و حتی اغراق کاریکاتوری در چهره شان به کار رفته است.در اینجا،محتملا،تاثیر سلیقه رومیان در کار بوده است.
مجموعه ای از ظروف و لوازم مفرغی و جواهر زرین مربوط به قدیم ترین روزگار هنر اتروریایی به دست آمده که در آن میان ،آیینه های دستی منقوش دارای اهمیت خاص اند.این آیینه ها به سده های ششم تا سوم ق م تعلق دارند،و سطح پشت آنها با صحنه های اساطیر یونانی یا زندگی روزمره_به خصوص شامل پیکرهای زنانه_آرایش یافته است.
صنعتگران اتروسک در فلزکاری و جواهرسازی غالبا به حد بالای مهارت رسیده بودند،ولی گاه دست آفریده شان بسیار پر زرق و برق از کار درمی آمد.آنان در سفالینه سازی نیز دست داشتند.بیشتر سفالینه های اولیه از گل خام و پالایش نیافته ساخته می شدند.بهترین نوع ظرف سفالین_موسوم به بوکرو_که سطحی صیقلی و صاف داشت،به اواخر سده هفتم تا آغاز سده پنجم ق م متعلق بود.
هنر اتروسك هنر رومياتروسکها(معماري)
اتروسکها
مردم ايتاليا ضمن آنکه در نخستين دوران حيات خويش از انوار تابان خورشيد يونان روشنايي مي گرفتند خود نيز سحابا و خصوصيات ريشه دار و محکمي داشتند. هنر اتروسک (يا اتروريايي) و هنر رومي را مانند هر هنر ديگر، بايد همچون آميزه اي از تأثيرات برخاسته از منابع بيروني و عناصري از خود اين سرزمين در نظر گرفت. هنر رومي، وارث بلافصل تمام فرهنگهاي پيشين، حوضه مديترانه، از جهات بسيار، ترکيبي از هنرهاي روزگار باستان بود و اساساً با کل هنر يونان تفاوت داشت. رم نيز نقش بزرگي در انتقال تمدن به اروپاي غربي داشت. به همين علت در دوره هاي بعد، هنر روم نمادي از هنر روزگار باستان به شمار مي رفت.از لحاظ تکامل سياسي، تاريخ يونان و تاريخ ايتالياي باستاني تا اندازه ي به موازات يکديگر پيش مي روند، ولي پيشرفتهاي عظيم يونان در پي جنگ با ايرانيان در سده پنجم پيش از ميلاد که به آغاز عصر پريکلس انجاميد، در ايتاليا قرينه اي پيدا نکرد زيرا در اينجا کشاکشهاي پايان ناپذير و تلخ ميان خود قبايل ايتاليک از يک طرف و قبايل ايتاليک و اتروسکها از طرف ديگر، فرهنگ اين سرزمين را از پيشرفت بازداشت.
منشأ اتروسکها، مانند منشأ ميسني ها، صدها سال يکي از اسرار ناشناخته جهان باستان به شمار مي رفته است. زبان اتروسکها با آنکه به خطي مشتق از يوناني نوشته مي شد و در کتيبه هايي که تاکنون خوانده نشده اند آثاري از آن ديده مي شود، ارتباطي به خانواده زبانهاي هند و اروپايي ندارد. تاريخ دانان جهان باستان که همانند تاريخ دانان جهان امروزي شيفته حل اين معما شده بودند عموماً احساس مخصوصاً هرودوت «پدر تاريخ» اعلام داشت که اتروسکها، از ليديا برخاسته اند. اين سنت همچنان دوام آورده است و چون فرهنگ اتروسک به عنوان فرهنگي متفاوت با فرهنگهاي ديگر ساکنان ايتاليا در حدود 700 پيش از ميلاد به ظهور مي رسد، از صدها سال پيش تاکنون تاريخ ورود ايشان به سرزمين ايتاليا را سده هشتم پيش از ميلاد دانسته اند. اما اين گونه اظهار نظر، بسيار ساده انديشانه است و توضيح کافي درباره پيوندهاي علني بين فرهنگ اتروسک و فرهنگهاي کهنتر ايتاليا در آن وجود ندارد. برخي از دانشمندان امروزي معتقدند که اتروسکها اعقاب بلافصل مردمي بسيار کهنتر از هند و اروپائيان هستند که از شمال به ايتاليا سرازير شده بودند. ولي اين نظريه نيز به نوبه خود نمي تواند علت پيدايش برخي از عناصر فرهنگ اتروسکها مخصوصاً مراسم پيچيده و پرشکوه تدفين ايشان را که ظاهراً با رسوم شرقي پيوند دارد روشن سازد.
در نظريه تلفيقي ديگري گفته مي شود که هرودوت در آثارش به تاريخ خاصي اشاره نمي کند و مهاجرتي که وي از آن نام مي برد مي تواند به دوره جابه جايي و مهاجرت عظيم ملتهاي حوضه مديترانه مربوط باشد که در حدود 1200 پيش از ميلاد به وقوع پيوست و موجب زوال تمدن ميسني شد. در آن زمان، مهاجراني که از آسياي صغير مي آمدند مي توانسته اند در ايتاليا سکونت گزيده باشند با مردم بومي اين سرزمين درآميخته باشند و فرهنگ موسوم به فرهنگ ويلانونها را که اسلاف بلافصل اتروسکها بودند پديد آورده باشند.
اتروسکها