پاورپوینت مرد مسافر

پاورپوینت مرد مسافر (pptx) 12 اسلاید


دسته بندی : پاورپوینت

نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد اسلاید: 12 اسلاید

قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :

مرد مسافر خسته و کوفته اما امیدوار، بلکه بتواند قبل از آنکه تاریکی شب فرا برسد به شهر وارد شود. گامهایش را بلند بر می‌داشت. هرچه نیرو داشت بکار گرفت. تلاش نتیجه‌ای نداشت. آهی از عمق وجودش بلند شد. چاره‌‌ای نبود. دروازه‌ی شهر را بسته یافت. جمله‌ای بر زبان راند:«خیر است انشاالله.» باهمان تن بی‌جان و موی ژولیده و صورت غبارآلود پشت دروازه شهر خوابش برد. ××× نزدیک صبح، صدایی پرده‌های گوشش را نواخت. نکند وزش نسیم صبحگاهی است؟ گذشت زمان ثابت کرد جوش خروش جمعیتی، آنسوی دروازه، حکایت از امری غیرعادی دارد. خود را جمع و جور کرد. ناگاه در باز شد. سیل جمعیت او را به چند نفر که از آنها حرف‌شنوی داشتند تحویل دادند. گویا حادثه‌ای عجیب در پیش است، شاید هم اتفاقی مبارک. جمعیت شعار و هلهله سر می‌دادند و کسی در این میان به مرد مسافر آزاری نمی‌رساند. لحظه به لحظه بر تعداد جمعیت افزوده می‌شد. همه شادی‌کنان به سوی مرکز شهر در حرکتند. اضطراب سراسر وجدش را فرا گرفته است. همه چیز برایش مبهم و سؤال برانگیز بود. چه بسا قصد دارند وی را زندانی و محبوس کنند و شاید هم ... . سیل جمعیت مسیر خود را به سمت کاخ پادشاه کج کرد و بر خلاف انتظار، جمعیت مرد مسافر را در حالی که همچون نگینی وی را در میان گرفته بودند به کاخ پادشاه وارد کردند. گروهی با یونیفرم‌های مخصوص وی را به حمام مخصوص پادشاه بردند. بعد از نظافتی مفصل، لباس فاخر پادشاه را به وی پوشانیدند و گروهی از اشراف با تشریفات خاصی وی را بر تخت پادشاه نشاندند. رئیس‌الوزراء در جایگاه قرار گرفت و انتخاب شاه جدید را به شخص پادشاه و جمعیت حاضر تبریک گفت و اعلام نمود گارد افسران و نظامیان و هیأت دربار از امروز تحت اوامر پادشاه جدید هستند و اهالی شهر عجایب همگی خود را مطیع دستورات پادشاه می‌دانند. مرد مسافر به خوبی دریافت که واقعاً از امروز پادشاه شهر عجایب است. در ظاهر خود را آرام و موقر نشان می‌داد، اما کسی نمی‌داند انبوهی از سؤالات در گوشه‌ی ذهنش جولان می‌کند. آخر این چه روشی است برای انتخاب حاکم؟ چرا وی باید پادشاه باشد؟ و ... حواسش را کاملاً جمع کرد. به صحبت‌های اطرافیان با دقت گوش می‌داد، بلکه جواب برخی سوالاتش را از لابلای سؤال و جواب‌ها بیابد. انگار همه اتفاق کرده‌اند که حتی سرنخی به پادشاه جدید ندهند.در این میان گاهی صحبت از مردی به میان می‌آمد که همه به راستگویی‌اش ایمان دارند. مردصادق، شاید بتوان مسائل را با او در میان گذاشت. اولین و مهمترین تصمیم خود را در قالب امر شاهانه به جمعیت حاضر ابلاغ کرد:«مرد صادق را همن الآن حاضر کنید!» به دستور پادشاه جمعیت کاخ را ترک کردند. در خلوت پادشاه جز مرد صادق کسی حضور نداشت. «ای مرد صادق! از تو می‌خواهم صادقانه راز انتخاب مرا به پادشاهی شهر عجایب بگویی.» مرد صادق گفت:«گفته‌های من همه از سر دلسوزی است و پادشاه مطمئن باشند هیچ کس این چنین واقعیت‌ها را بی‌پرده برای پادشاه بیان نم‌کند. در شهر عجایت رسم بر این است اولین کسی که روز عید نوروز وارد شهر شود به پادشاهی برگزیده می‌شود. ولی با تأسف هر پادشاه فقط یک سال حق حکومت دارد و در پایان سال وی را از تخت به زیر می‌کشانند. تأسف بارتر آنکه بعد از یکسال، پادشاه را به جزیره‌ای بسیار هولناک و تاریک بنام جزیره‌ی وحشت می‌فرستند. این جزیره هیچ‌گونه امکاناتی ندارد و اطرافش را دریایی عمیق و طوفانی فرا گرفته مشهور به دریای تلاطم. انواف موجودت موذی و خطرناک در این دریا زیست می‌کنند که هر لحظه منتظر طعمه‌ای بیرون از دریا هستند. پادشاه باید بدانند هر روز کشتی‌های زیادی موسوم به کشتی‌های ضلال اطراف جزیره دور می‌زنند که دارای نور‌های ضعیفی‌اند و همراه امواج دریا به این سو وا آنسو می‌روند. کسی که به این کشتی‌ها سوار شود بعد از چند ساعت حتماً ‌غرق خواهد شد، هر ماه یک کشتی بزرگ که مجهز به نور‌افکن‌های قوی و بزرگ است و امواج سهمگین دریا در آن اثری ندارد از جزیره‌ی وحشت عبور می‌کنند و مسافران را سوار نموده و به سرزمین امن می‌برد. سرزمین امن جایی است که همه گونه امکانات در آنجا مهیاست.» گفته‌های مرد صادق پادشاه را به تأمل واداشت. با خود گفت:«یکسال به سرعت خواهد گذشت. لازم است اکنون که فرصت باقی است امکانات لازم را به این جزیره بفرستم و ساختمانی در آنجا بنا کنم تا بتوانم از این جزیره به سلامت عبور کنم.» هیأتی مأمور ساخت یک ساختمان با تمام امکانات در جزیره‌ی وحشت شد. کار ساختمان یک ماهه به پایان رسید در طول سال پادشاه مشغول آبادانی شهر و سامان دادن به امور رعیت بود. وی منتظر روز بود که مردم سراسیمه هجوم آورند و به شوکت پاد شاهی وی پایان دهند. ××× روز موعود فرا رسید. آخرین روز سال جمعیت به کاخ پادشاه هجوم آوردند. مردم دیده بودند پادشاهان قبلی برای حفظ تاج و تخت خود همه گونه التماس می‌کردند و هیچکدام با میل خود به جزیره‌ی وحشت قدم نگذاشتند. جمعیت حاضر با تعجب مشاهده کردند این پادشاه نه فقط ظاهری آرام دارد، بلکه با خنده و خوشحالی خئود را تحویل جمعیت می‌دهد و به سرعت آماده حرکت شده است. غافل از آنکه پادشاه که حالا همان مرد مسافر یکسال پیش است، زیرکانه همه چیز را از زبان مرد صادق فهمیده است و به نصایح وی مو به مو عمل کرده است. تعجب مردم وقتی بیشتر شد که دیدند مرد مسافر خودش داوطلب سفر به جزیره‌ی وحشت شد. بالاخره مرد مسافر با آرامشی مثال زدنی قدم به جزیره گذاشت و به ساختمانی که از قبل به دستور وی بنا شده بود وارد شد. وی بارها از نزدیک شاهد سوار شدن مسافران ناشی به کشتی‌های ضلال بود. طولی نمی‌کشید که غرق شدن آنها را هم به تماشا می‌نشست .

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

کسب درآمد 2 میلیون تومان روزانه (تضمین شده با گارانتی بازگشت وجه)
لوکس فایل بزرگترین سایت فروش فایل
ایردراپ12
لوکس فایل بزرگترین سایت فروش فایل
اد ممبر بینهایت کانال،ربات و گروه تلگرام

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

لوکس فایل | فروشگاه ساز رایگان فروش فایل دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید