پاورپوینت شازده کوچولو (pptx) 34 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 34 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
بنام خدا
رفتار و اداب
آموزشی
پژوهشی
شازده کوچولو
شازده کوچولو
در این هنگام بود که روباه پیدا شد.
روباه گفت سلام!
شازده کوچولو سر برگرداند و مودبانه جواب سلام داد.
شازده کوچولو پرسید: تو که هستی؟
روباه گفت: من روباه هستم.
شازده کوچولو به او تکلیف کرد که بیا با من بازی کن. من آنقدر غصه به دل دارم که نگو...
روباه گفت: من نمی توانم با تو بازی کنم. مرا اهلی نکرده اند.
شازده کوچولو گفت:
- ((اهلی کردن)) یعنی چه؟
روباه گفت: تو اهل اینجا نیستی. پی چه می گردی؟
شازده کوچولو گفت: من پی آدمها می گردم. ((اهلی کردن)) یعنی چه؟
روباه گفت: آدمها تفنگ دارند و شکار می کنند. تو پی مرغ می گردی؟
شازده کوچولو گفت: نه، من پی دوست می گردم. نگفتی ((اهلی کردن)) یعنی چی؟
روباه گفت: ((اهلی کردن)) چیز فراموش شده ای است، یعنی ((علاقه ایجاد کردن...))
- علاقه ایجاد کردن؟
روباه گفت: البته. تو برای من هنوز پسر بچه ای بیش نیستی، مثل صدها هزار پسر بچه دیگر، و من نیازی به تو ندارم. تو هم نیازی به من نداری، من نیز برای تو روباهی هستم شبیه به صدها هزار روباه دیگر. ولی تو اگر مرا اهلی کنی هر دو به هم نیازمند خواهیم شد. تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود...
شازده کوچولو گفت: کم کم دارم می فهمم... گلی هست ... و من گمان می کنم که آن گل مرا اهلی کرده است...
روباه آهی کشید و گفت:
- زندگی من یکنواخت است. من مرغها را شکار می کنم و آدمها مرا.، ولی تو اگر مرا اهلی کنی زندگی من همچون خورشید روشن خواهد شد. من با صدای پایی آشنا خواهم شد که با صدای پاهای دیگر فرق خواهد داشت.
روباه ساکت شد و مدت زیادی به شازده کوچولو نگاه کرد. گفت:
- بیزحمت ... مرا اهلی کن!
شازده کوچولو در جواب گفت: خیلی دلم می خواهد، ولی زیاد وقت ندارم. من باید دوستانی پیدا کنم و خیلی چیزها هست که باید بشناسم.
روباه گفت: هیچ چیز را تا اهلی نکنند نمی توان شناخت. آدمها دیگر وقت شناختن هیچ چیز را ندارند. آنها چیزهای ساخته و پرداخته از دکان می خرند، اما چون کاسبی نیست که دوست بفروشد آدمها بی دوست و آشنا مانده اند. تو اگر دوست می خواهی مرا اهلی کن!
شازده کوچولو پرسید: برای این کار چه باید کرد؟
روباه در جواب گفت: باید صبور بود. تو اول کمی دور از من به این شکل لای علفها می نشینی. من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد و تو هیچ حرفی نخواهی زد.
زبان سرچشمه سوء تفاهم است.
ولی تو هر روز می توانی قدری جلوتر بنشینی.
بدین گونه شازده کوچولو روباه را اهلی کرد.
کمی بعد روباه گفت: یک بار دیگر برو و گلهای سرخ را تماشا کن. آن وقت خواهی فهمید که گل تو در دنیا یگانه است. بعد، برگرد و با من وداع کن، و من به رسم هدیه رازی برای تو فاش خواهم کرد.
شازده کوچولو رفت و باز به گلهای سرخ نگاه کرد. به آنها گفت:
- شما هیچ به گل من نمی مانید. شما هنوز چیزی نشده اید. کسی شما را اهلی نکرده است و شما نیز کسی را اهلی نکرده اید. شما مثل روزهای اول روباه من هستید.
او آن وقت روباهی بود مثل صدها هزار روباه دیگر. اما من او را با خود دوست کردم و او حالا در دنیا بی همتا است.
آنگاه پیش روباه بازگشت و گفت:
- خداحافظ! ...
روباه گفت: خداحافظ و اینک راز من که بسیار ساده است:
بدان که جز با چشم دل نمی توان خوب دید. آنچه اصل است از دیده پنهان است.
شازده کوچولو برای اینکه به خاطر بسپارد تکرار کرد:
- آنچه اصل است از دیده پنهان است.