پیشینه و مبانی نظری هوش معنوی (docx) 23 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 23 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
هوش معنوی
هوش
هوش رفتار حل مسئلۀ سازگارانهاي است که در راستاي تسهيل اهداف کاربردي و رشد سازگارانه جهتگیری شده است. رفتار سازگارانه، شباهت اهداف متعددی را که باعث تعارض درونی میشوند، کاهش مینهد. این مفهوم هوش، مبتنی بر گزارهاي است که فرایند حرکت بهسوی اهداف، انجام راهبردهایی را برای غلبه بر موانع و حل مسئله ضروری میسازد. (ایمونز، 1999؛ استرنبرگ، 1997؛ به نقل از: نازل، 2004)
گاردنر هوش را مجموعه تواناییهایی میداند که برای حل مسئله و ایجاد محصولات جدیدی که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی میشوند، به کار میرود. ازنظر وی انواع نهگانه هوش عبارتاند از: هوش زبانی، موسیقیایی، منطقی ـ ریاضی، فضایی، بدنی ـ حرکتی، هوشهای فردي (که شامل هوش درون فردی و بین فردی ميشود)، هوش طبیعتی و هوش وجودی که شامل ظرفیت مطرح کردن سؤالات وجودی است. (آمرام، 2005)
مفهوم تحلیلی غرب از هوش، بیشتر شناختی است و شامل پردازش اطلاعات میشود؛ درحالیکه رویکرد ترکیبی شرق نسبت به هوش، مؤلفههای گوناگون عملکرد و تجربه انسان، ازجمله شناخت، شهود و هیجان را در یک ارتباط کامل (یکپارچه) در برمیگیرد. (نازل، 2004)
درمجموع، هوش عموماً باعث سازگاری فرد با محیط میشود و روشهای مقابله با مسائل و مشکلات را در اختیار او قرار مینهد. همچنین توانایی شناخت مسئله، ارائه راهحل پیشنهادی برای مسائل مختلف زندگی و کشف روشهای کارآمد حل مسائل از ویژگیهای افراد باهوش است.
2-6-2 معنویت
معنویت بهعنوان یکی از ابعاد انسانیت شامل آگاهی و خودشناسی میشود بیلوتا معتقد است معنویت، نیاز فراتر رفتن از خود در زندگی روزمره و یکپارچه شدن باکسی غیر از خودمان است، این آگاهی ممکن است منجر به تجربهای شود که فراتر از خودمان است، این آگاهی ممکن است منجر به تجربهای شود که فراتر از خودمان است. (جانسون، 2001)
معنویت امری همگانی است و همانند هیجان، درجات و جلوههای مختلفی دارد؛ ممکن است هشیار یا ناهشیار، رشد یافته یا غیر رشد یافته، سالم یا بیمارگونه، ساده یا پیچیده و مفید یا خطرناک باشد. (وگان، 2002)
ایمونز تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش، در چارچوب هوش مطرح نماید. وی معتقد است معنویت میتواند شکلی از هوش تلقی شود؛ زیرا عملکرد و سازگاری فرد (مثلاً سلامتی بیشتر) را پیشبینی میکند و قابلیتهایی را مطرح میکند که افراد را قادر میسازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشد. گاردنر ایمونز را موردانتقاد قرار مینهد و معتقد است که باید جنبههایی از معنویت را که مربوط به تجربههای پدیدار شناختی هستند (مثل تجربه تقدس یا حالات متعالی) از جنبههای عقلانی، حــل مسئله و پردازش اطلاعات جدا کرد. (آمرام، 2005) میتوان علت مخالفت بعضی از محققان، همانند گاردنر، در مورد این مسئله که هوش معنوی متضمن انگیزش، تمایل، اخلاق و شخصیت است را به نگاه شناختهشده آنان از هوش نسبت داد. (نازل، 2004)
وگان بعضی از خصوصیات معنویت را چنین عنوان کرده است:
1 ـ بالاترین سطح رشد درزمینههای مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی و بین فردی را در برمیگیرد.
2 ـ یکی از حوزههای رشدی مجزا میباشد.
3 ـ بیشتر بهعنوان نگرش مطرح است. (مانند گشودگی نسبت به عشق)
4 ـ شامل تجربههای اوج میشود.
معنویت در دیدگاه مؤلفان این مقاله عبارت است از: ارتباط باوجود متعالی، باور به غیب، باور به رشد و بالندگی انسان در راستای گذشتن از پیچوخمهای زندگی و تنظیم زندگی شخصی بر مبنای ارتباط باوجود متعالی و درک حضور دائمی وجود متعالی در هستی معنادار، سازمانیافته و جهتدار الوهی. این بعد وجودی انسان فطری و ذاتی است و با توجه به رشد و بالندگی انسان و درنتیجه انجام تمرینات و مناسک دینی متحول شده و ارتقا مییابد.
2-6-3 هوش معنوی و مؤلفههای آن
ادواردز معتقد است داشتن هوش معنوی بالا با داشتن اطلاعاتی در مورد هوش معنوی متفاوت است. این تمایز فاصله میان دانش عملی و دانش نظری را مطرح میکند. لذا نباید داشتن دانش وسیع در مورد مسائل معنوی و تمرینهای آنها را همردیف دستیابی به هوش معنوی از طریق عبادت و تعمق برای حل مسائل اخلاقی دانست؛ هرچند میتوان گفت برای بهرهمندی مؤثر از معنویت، داشتن توأمان دانش نظری و عملی لازم میباشد.
هرچند که تحقیقات زیادی در حیطه رشد و تحول هوش معنوی صورت نگرفته است و نیازمند تحقیقات تجربی ـ کیفی است، ولی میتوان گفت که استعداد این هوش در افراد مختلف، متفاوت است و در اثر برخورد با محیطهای غنی که سؤالات معنوی را برمیانگیزاند، بهتدریج تحولیافته و شکل میگیرد. به نظر میرسد سن و جنسیت نیز در هوش معنوی اثرگذار باشند. یونگ معتقد است که در بسیاری از افراد پس از 35 سالگی تغییرات عمدهای در ناخودآگاه صورت میگیرد که ممکن است در روند معنویت و هوش معنوی تأثیرگذار باشند. همچنین بعضی از محققان، ازجمله یونگ، معتقدند که در زنان این تحول متفاوت از مردان صورت میگیرد.
بر اساس تعريف هوش معنویت ممکن است امری شناختی ـ انگیزشی باشد که مجموعهای از مهارتهای سازگاری و منابعی را که حل مسئله و دستیابی به هدف را تسهیل میکنند معرفی مینماید. (سیسک، 2002؛ ولمن، 2001) هوش معنوی انجام سازگارانه و کاربردی موارد یادشده در موقعیتهای خاص وزندگی روزمره است. (نازل، 2004)
به نظر میرسد هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودی و متعالی دیدگاه فرد به زندگی خود میگردد. این دیدگاه شامل همۀ رویدادها و تجارب فرد میشود که تحت تأثیر یک نگاه کلی قرارگرفتهاند. فرد میتواند از این هوش برای چارچوب دهی و تفسیر مجدد تجارب خود بهره گیرد. این فرایند قادر است ازلحاظ پدیدار شناختی به رویدادها و تجارب فرد معنا و ارزش شخصی بیشتری بدهد. (نازل، 2004)
هوش معنوی بازندگی درونی ذهن و نفس و ارتباط آن با جهان رابطه دارد و ظرفیت فهم عمیق سؤالات وجودی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری را شامل میشود. آگاهی از نفس، بهعنوان زمینه و بستر بودن یا نیروی زندگی تکاملي خلاق را در برمیگیرد. هوش معنوی به شکل هشیاری ظاهر میشود و به شکل آگاهی همیشه در حال رشد ماده، زندگی، بدن، ذهن، نفس و روح درمیآید؛ بنابراین هوش معنوی چيزي بيش از توانایی ذهنی فردی است و فرد را به ماوراء فرد و به روح، مرتبط میکند. علاوه بر این، هوش معنوی فراتر از رشد روانشناختی متعارف است. بدینجهت خودآگاهی شامل آگاهی از رابطه با موجود متعالی، افراد دیگر، زمین و همه موجودات میشود. (وگان، 2003)
آمرام معتقد است هوش معنوی شامل حس معنا و داشتن مأموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درک متعادل از ارزش ماده و معتقد به بهتر شدن دنیا میشود. (آمرام، 2005)
هوش معنوی برای حل مشکلات و مسائل مربوط به معنای زندگی و ارزشها مورداستفاده قرار میگیرد و سؤالهایی همانند «آیا شغل من باعث تکامل من در زندگی میشود؟» و یا «آیا من در شادی و آرامش روانی مردم سهیم هستم؟» را در ذهن ايجاد ميکند. (ویگلزورث، 2004 به نقل از: سهرابی، 1385)
درواقع این هوش بیشتر مربوط به پرسیدن است تا پاسخ دادن، بدین معنا که فرد سؤالات بیشتری را در مورد خود وزندگی و جهان پیرامون خود مطرح میکند. (مک مولن، 2003)
همچنین قابلذکر است که سؤالهای جدی در مورد اینکه از کجا آمدهایم، به کجا میرویم و هدف اصلی زندگی چیست، از نمودهای هوش معنوی میباشند.
سانتوس معتقد است هوش معنوی در مورد ارتباط با آفریننده جهان است. وی این هوش را توانایی شناخت اصول زندگی (قوانین طبیعی و معنوی) و بنا نهادن زندگی بر اساس این قوانین تعریف کرده است. وی اصول زیر را برای هوش معنوی عنوان کرده است:
1. شناخت و تصدیق هوش معنوی؛ یعنی باور داشتن به این مسئله که ما موجوداتی معنوی هستیم وزندگی جسمانی (در این جهان) موقتی است.
2. بازشناسي و باور یک موجود معنوی برتر (خداوند).
3. اگر خالقی هست و ما مخلوق هستیم، باید کتاب راهنمایی هم وجود داشته باشد.
4. لزوم شناسايي هدف زندگی (وجود چیزی که انسان را فرامیخواند) و پذیرفتن این نکته که ازنظر ژنتیکی بعضی از تواناییها کدگذاری شدهاند.
5. شناختن جایگاه خود در نزد خداوند (شخصیت فرد بازتاب فهم وی از خداوند است).
6. شناخت اصول زندگی و پذیرفتن این امر که برای داشتن زندگی موفق باید سبک زندگی و تصمیمها خود را مطابق این اصول شکل داد. (سانتوس، 2006)
ایمونز بعضی از خصوصیات هوش معنوی را چنین عنوان میکند:
الف) هوش معنوی نوعی هوش غایی است که مسائل معنایی و ارزشی را به ما نشان داده و مسائل مرتبط با آن را برای ما حل میکنند. هوشی است که اعمال و رفتار ما را در گسترههای وسیع ازنظر بافت معنایی جای مینهد و همچنین معنادار بودن یک مرحله از زندگیمان را نسبت به مرحله دیگر موردبررسی قرار مینهد. (زهر و مارشال، 2000)
ب) هوش معنوی ممکن است در قالب ملاکهای زیر مشاهده شود: صداقت، دلسوزی، توجه به تمام سطوح هشیاری، همدردی متقابل، وجود حسی مبنی بر اینکه نقش مهمی در یک کل وسیعتر دارد، بخشش و خیرخواهی معنوی و عملی، در جستجوی سازگاری و همسطح شدن با طبیعت و کل هستی، راحت بودن در تنهایی بدون داشتن احساس تنهایی.
ج) افرادی که هوش معنوی بالایی دارند، ظرفیت تعالی داشته و تمایل بالایی نسبت به هشیاری دارند. آنان این ظرفیت رادارند که بخشی از فعالیتهای روزانه خود را به اعمال روحانی و معنوی اختصاص بدهند و فضایلی مانند بخشش، سپاسگزاری، فروتنی، دلسوزی و خرد از خود نشان دهند.
همچنین میتوان گفت هوش معنوی فهم مسائل دینی و استنباطهای درست فقاهتی را تسهیل مینماید. بهعلاوه هوش معنوی میتواند در فهم مسائل اخلاقی و ارزش آنها به افراد یاری نماید.
هوش معنوی ذهن را روشن و روان انسان را با بستر زیربنایی وجود مرتبط میسازد، به فرد کمک میکند تا واقعیت را از خیال (خطای حسی) تشخیص دهد. این مفهوم در فرهنگهای مختلف بهعنوان عشق، خردمندی و خدمت مطرح است. (وگان، 2003)
بعضی از ویژگیهای فردی که برای بهرهگیری از هوش معنوی مفید هستند عبارتاند از: خردمندی، تمامیت (کامل بودن)، دلسوزی (مک مولن، 2003)، دیدگاه کلنگر داشتن، درستی و صحت، ذهن بازداشتن و انعطافپذیری. (زهر و دریک، 2000) این ویژگیها روشهای متفاوتی را برای دانستن از طریق روشهای غیرزبانی و غیرمنطقی مانند رؤیا، شهود و تجربه عرفانی، جهت دستیابی به سطوح عمیقتر معنا ارائه میکنند. (دسلوریرس، 2000؛ به نقل از: نازل، 2004)
ویژگیهایی که لازمه هوش معنوی هستند، احتمالاً در کنار تواناییها و فعالیتهای دیگری قرار دارند که عبارتاند از: دعا کردن، تعمق، رؤیاها و تحلیل رؤیا، باورها و ارزشهای دینی و معنوی، شناخت و مهارت در فهم و تفسیر مفاهیم مقدس و توانایی داشتن حالات فرا روندگی. بهعنوانمثال، بعضی از حقایق قدیمی همانند آزار نرساندن که فضایل اخلاقی را موردتوجه قرار میدهند، ممکن است بهعنوان روشهایی برای تقویت هوش معنوی مطرح باشند. همچنین مسائل معنوی ممکن است شامل مواردی از قبیل تفکر در مورد سؤالات وجودی مانند وجود زندگی پس از مرگ، جستجوی معنا در زندگی، علاقهمندی به عبادت و تعمق مؤثر، رشد حس هدفمندی زندگی، رشد رابطه با خود، هماهنگی باقدرت برتر و نقش آن در زندگی خود باشد. (نازل، 2004)
فریدمن و مک دونالد پس از مرور معانی مختلف معنویت، مؤلفههای مهم آن را چنین عنوان مینمایند:
1 ـ تمرکز داشتن بر معنی نهایی.
2 ـ آگاهی از سطوح چندگانه هوشیاری و رشد آنها.
3 ـ اعتقاد به گرانبها و مقدس بودن زندگی.
4 ـ ارتقای خود به یک کل بزرگتر. (آمرام، 2005)
نوبل و وگان معتقدند مؤلفههای هشتگانهای که نشاندهندۀ هوش معنوی رشد یافته هستند عبارتاند از: درستی و صراحت، تمامیت، تواضع، مهربانی، سخاوت، تحمل، مقاومت و پایداری و تمایل به برطرف کردن نیازهای دیگران. (به نقل از: نازل، 2004)
مک مولن (2003) معتــقد است ارزشهایی ماننــد شجاعت، یکپارچگی، شهود و دلسوزی از مؤلفههای هوش معنوی هستند. همچنین وی معتقد است بین بصیرت و هوش معنوی رابطه وجود دارد و در مقابل، استرس ضد شهود است. وی یکی از راههای افزایش بصیرت را توجه آرامشبخش عنوان میکند. ازنظر مولن نگرانی، تلاش فزاینده و نافرجامی است که به دلیل تأخیر در تصمیمگیری روی مینهد.
بروس لیچفیلد مشخصات هوش معنوی را چنین مطرح میکند:
1. آگاهی از تفاوت؛
2. شگفتی، حس ماوراءالطبیعه و تقدس؛
3. حکمت و خرد؛
4. آگاهی و دوراندیشی، توان گوش دادن (ساکت بودن و به ندای خداوند گوش دادن)؛
5. هنگام آشفتگی و تناقض و دوگانگی آرام بودن؛
6. تعهد، فداکاری و ایمان.
2-6-4 مؤلفههای هوش معنوی در اسلام
در فرهنگ اصیل اسلامی بهطور ضمني هوش معنوی موردتوجه فراواني قرارگرفته است. بهطور مثال، جامي (1381) بر اساس متون مذهبي مؤلفههای ذيل را براي هوش معنوي برشمرده است:
1 ـ مشاهده وحدت در ورای کثرت ظاهری؛
2 ـ تشخیص و دریافت پیامهای معنوی از پديدهها و اتفاقات؛
3 ـ سؤال و دریافت جواب معنوی در مورد منشأ و مبدأ هستی (مبدأ و معاد)؛
4 ـ تشخیص قوام هستی و روابط بین فردی بر فضیلت عدالت انسانی؛
5 ـ تشخیص فضیلت فرا روندگی از رنج و خطا و بهکارگیری عفو و گذشت در روابط بین فردی؛
6 ـ تشخیص الگوهای معنوی و تنظیم رفتار بر مبناي الگوی معنوی؛
7 ـ تشخیص کرامت و ارزش فردی و حفظ و رشد و شکوفایی این کرامت؛
8 ـ تشخیص فرایند رشد معنوی و تنظیم عوامل درونی و بیرونی در جهت رشد بهینه این فرایند معنوی؛
9 ـ تشخیص معنای زندگی، مرگ و حوادث مربوط به حیات، نشور، مرگ و برزخ، بهشت و دوزخ روانی؛
10 ـ درک حضور خداوندی در زندگی معمولی؛
11 ـ درک زیباییهای هنری و طبیعی و ایجاد حس قدردانی و تشکر؛
12 ـ داشتن ذوق عشق و عرفان که در آن عشق به وصال منشأ دانش است نه استدلال و قیاس؛
13 ـ داشتن هوش شاعرانه که معنای نهفته در یک قطعه شعری را بفهمد؛
14 ـ هوش معنوی باعث فهم بطون آیات قرآنی میشود و موجب میگردد افراد کلام انبیا را راحتتر و با عمق بیشتر درک نمایند؛
15 ـ هوش معنوی در فهم داستانهای متون مقدس و استنباط معنای نمادین این داستانها کمک فراوانی میکند؛
16 ـ هوش معنوی که در قرآن در مورد صاحبان آن صفت اولوالألباب بهکاررفته است، باعث میشود افراد به جوهر حقیقت پی ببرند و از پردههای اوهام عبور نمایند.
هرچند عرفای اسلامی نیز این مؤلفهها را ذکر نمودهاند، ولی ازآنجاکه این مؤلفهها به انسان بینش میدهند و باعث افزایش سازگاری او با هستی میشوند، میتوان آنها را جزء مؤلفههای معنوی قلمداد نمود.
عوامل مؤثر در هوش معنوی که در متون اسلامی تقوا و پرهیزگاری قلمداد شده است، به همراه تمرینات روزمره از قبیل تدبر در خلقت، تدبر در آفاقوانفس، روزهداری، عبادات، خواندن قرآن و تدبر صادقانه در آیات آن میتوانند نقش اساسی در تقویت هوش معنوی داشته باشند.
غور و تفحص در مورد هوش معنوی منجر به مطرحشدن عوامل زیر شده است:
درک حضور متعالی در زندگی، درک پیامهای حضور متعالی که هدایتگر هر انسانی از درون و بیرون است، حس شگفتی و اعجاب در برابر امر قدسی، حس خشیت و فروتنی در مقابل عظمت وجود متعالی، توان گوش دادن به ندای ربوبی، حفظ آرامش در هنگام آشفتگی و تناقض و دوگانگی، تعهد، فداکاری، ایمان، درک خردمندانه معنای عمقی کلام خداوندی، سازگاری و درک فرمان و دستورات الوهی و درک شناختی و عاطفی این دستورات، درک وحدت در عین کثرت، درک عشق در عین نقص در روابط، درک عدالت در عین عمل، درک معنا در رنجها، سختیها و دشواریها و توانایی عمل کردن بهصورت مستقل.
بعضی از تواناییها و کیفیتها همانند خردمندی، خلاقیت و دلسوزی با آگاهی معنوی رشد یافته ناشی از مذهب همراه است. به همین شکل حقایق قدیمی (مثلاً قانون طلایی سقراط که بیان میدارد خودت را بشناس یا عبارت بقراط که میگوید «آزار مرسان»)، بعضی از ویژگیهای اصلی افرادی را که ازنظر معنوی باهوش هستند، نشان مینهد. بودا، مسیح، محمد (ص) و مادر ترزا ازجمله افراد بنامی ميباشند که دارای چنین مهارتها و کیفیاتی هستند و درواقع هوش معنوی بالایی دارند. (مک هاوک، 2002؛ به نقل از: نازل، 2004)
2-6-5 رشد هوش معنوی
به نظر میرسد اگر تعاریف هوش معنوی، روشهای مختلف دانستن را در برنگیرند، ناقص هستند. در بررسی اخیر رابرت فورمن، افرادی که دارای سنين مختلفی بودند، معنویت را مفهومی تجربهای میدانستند تا فراعقلی. تمرینهای تأملی مانند مراقبه، به این دلیل که وابسته به آشنایی با سه روش متمایز دانستن است، برای پالایش هوش معنوی مناسب به نظر میرسد. سه روش دانستن عبارتاند از: حسی، عقلی و تأملی. به نظر میرسد این سه روش دانستن، بخش جداییناپذیری از هوش معنوی هستند که بعضی از افراد نشان میدهند. (وگان، 2003)
آگاهی هشیارانه و سازگاری با وقایع و تجارب زندگی و پرورش خودآگاهی ازجمله عوامل اصلی رشد هوش معنوی تلقی میشوند. علاوه بر این، بعضي از روشها، راهبردها و تمرینها برای رشد آن مفید تلقی میشوند؛ مثلاً وگان معتقد است هوش معنوی از طریق افزایش وسعت نظر و گشودگی و داشتن نقطهنظرهای مختلف، حساسیت زیاد نسبت به تجارب و واقعیاتی نظیر حالت تعالی (ماورایی) و موضوعهای معنوی، فهم عمیقتر نمادها و بازنمایی افسانهها و کهنالگوهای ناهشیار کشف نشده افزایش مییابد. (نازل، 2004)
هوش معنوی را میتوان با تمرینهای مختلف توجه، تغییر هیجانات و تقویت کردن رفتارهای اخلاقی افزایش داد. این تمرینها منحصراً متعلق به یک دین خاص یا آموزش معنوی خاص نیستند. گرچه هوش معنوی با رشد شناختی، هیجانی یا اخلاقی مرتبط است، ولی نمیتوان آن را با هیچیک از آنها برابر دانست.
ازآنجاکه هر یک از انواع مختلف هوش به میزان متفاوتی رشد میکنند، ممکن است در یک فرد یکی از آنها رشد زیادی کند، ولی انواع دیگر رشد چندانی نکرده باشند. زمانی که موضوعات هیجانی یا اخلاقی حلنشده باقی میمانند، از رشد معنوی جــلوگیری میکنند. بلوغ معنوی بهعنوان یــکی از جلوههای هوش معنوی، شامل درجهای از بلوغ هیجانی و بلوغ اخلاقی (روحیه اخلاقی) و رفتار اخلاقی میشود و خردمندی و دلسوزی برای دیگران را صرفنظر از جنس، قومیت، سن یا نژاد در برمیگیرد. میتوان گفت بلوغ معنوی دید عمیق و گستردهای است که با آگاهی همراه است و شامل ارتباط زندگی درونی ذهن بازندگی بیرونی میشود. (وگان، 2002)
زهر و مارشال معتقدند هوش معنوی از طریق جستجوی معنای اصلی موقعیتها، مطرح کردن «چرا» برای مسائل و تلاش برای برقراری ارتباط میان رویدادها رشد میکند. همچنین یادگیری و بازشناسی و گوش دادن به پیامهای شهودی راهنمایی کننده یا صدای درونی، متفکر بودن، بالا بردن خودآگاهی، آموختن از اشتباهات و صداقت داشتن با خود باعث افزایش هوش معنوی میشود. (نوبل، 2001؛ زهر و مارشال، به نقل از: نازل، 2004)
خودآگاهی برای افزایش بلوغ معنوی ضروری است. زمانی که توجه مستقیماً متوجه درون است، فرد ممکن است تلاش کند تا به احساسهای ذهنی و تفکرات خود توجه نماید. در ابتدا، فرد ممکن است کاملاً درگیر موضوعات شخصی شود و نتواند ذهنش را حتی برای یکلحظه خالی کند. جذبه مسائل شخصی میتواند در صورت تلاش فرد برای تمرکز بر آنها یا پرورش آگاهی بدون انتخاب، منحرفکننده باشد. آگاهی از امکان تغییر جهت ارادی توجه، میتواند آغازی بر فرایند کنار گذاشتن عادات فکری پیشین و الگوهای رفتاری باشد. رواندرمانگران نیز آموزش میبینند تا سرگذشت دیگران را با توجه کامل و عدم دخالت خویش شاهد باشند. واضح است هنگامیکه با ذهن آرام به دیگری توجه میکنیم، در پرتو هوش معنوی، زخمهای قدیمی التیام مییابند و قلبها گشوده میشوند. همراهی با دیگران با میانجیگری خاموش نیز میتواند اثرات درمانی داشته باشد. (وگان، 2002).
2-6-6 هوش معنوی و سلامت روانی
پژوهشها و بررسیهای مختلف نشان دادهاند که میان معنویت و هدف زندگی، رضایت از زندگی و سلامت، همبستگی وجود دارد؛ (جورج و همکاران، 2000؛ کاس و همکاران، 1991؛ همچنین ر.ک: ویچ و چپل، 1992) مثلاً المر و همکارانش در بررسی تحقیقات انجامگرفته در مورد اثرات معنویت بر سلامت فرد، دریافتند که معنویت با بیماری کمتر و طول عمر بیشتر همراه است. افرادی که دارای جهتگیری معنوی هستند، هنگام مواجهه با جراحت، به درمان، بهتر پاسخ میدهند و به شکل مناسبتری با آسیبدیدگی و بیماری کنار میآیند (ایمونز، 2000) و میزان افسردگی در آنها کمتر است. (مک دونالد، 2002) همچنین شواهد نشان میدهند که تمرینهای معنوی افزایشدهندۀ آگاهی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری (تعمق) هستند و بر عملکرد افراد تأثیر مثبتی دارند. وارنر در پژوهش خود با اندازهگیری میزان توجه و اجرای آزمون انعطاف شناختی در دو گروه آزمایشی و کنترل، نشان داد که تعمق (انجام تمرینهای تعمق برتر یا تیام)، رشد ذهنی را به شکل مثبتی تحت تأثیر قرار مینهد. کرانسون و همکاران نیز نشان دادند که تمرینهای تی ام در یک دوره دوساله باعث بهبود نمره هوشبر، توانایی یادگیری و زمان واکنش در گروه آزمایشی شده است. (به نقل از: آمرام، 2005)
2-6-7 مقایسه هوش معنوی باهوشهای دیگر
ویگلزورث چهار هوش بدنی، شناختی، هیجانی و معنوی را بر اساس ترتیب رشد آنها، به شکل هرمی مطرح نموده است. الگوی ویگلزورث در شکل شماره «1» نشان دادهشده است. الگوي موردنظر بر اساس این دیدگاه است که کودکان ابتدا بر بدن خودکنترل پیدا میکنند (هوش بدني)، سپس مهارتهای زبانی و مفهومی (هوشبر) خود را گسترش میدهند. این هوش در فعالیتهای مدرسهای کودک مطرح است. هوش هیجانی برای بسیاری از افراد هنگامی مطرح میگردد که علاقهمند به گسترش روابط خود با دیگران باشند. در انتها، هوش معنوی زمانی خودنمایی میکند که فرد به دنبال معنای مسائل میگردد و سؤالاتی مانند «آیا این، همۀ آن چیزی است که وجود دارد؟» را مطرح مینماید.
1828800-381000
رابطه هوشها (ویگلزورث، 2004)
مک هاوک معتقد است هوش معنوی به نسبت آموزش غيرديني و دانش واقعبینانه، با شهود، نگرش و خردمندی رابطه نزدیکتری دارد. ماهیت غیراختصاصی و کلنگر آن و استفاده از نمادگرایی ادراک فرد را گسترش مینهد و آن را عمق میبخشد. این امر به غنیسازی روابط و بهبود کار روزمره کمک میکند. علاوه بر این، حرکت به سمت خودشکوفایی و رشد معنوی بیشتر به هوش معنوی مربوط میشود تا به نیاز به کنترل خود و پایبند آیین و رسوم بودن. به نظر میرسد افرادی که هوش معنوی یکپارچه دارند، ممکن است سبک زندگی متفاوتی داشته باشند. (نازل، 2004)
لیچفیلد شباهتهای هوشهای مختلف (هوشهای گاردنر) را چنین عنوان میکند:
1 ـ وجود لایههای همپوشی بین همۀ هوشها؛
2 ـ تفاوت هر یک از هوشها در افراد مختلف؛
3 ـ قابل رشد بودن هوشها.
لیچفیلد سه تفاوت عمده را میان هوش معنوی و دیگر هوشها برشمرده است. ازنظر وی هوش معنوی:
ـ انحصاراً با دیگران سروکار دارد.
ـ همه سطوح دیگر (هوشهای دیگر) را در برمیگیرد.
ـ ارزیابی آن احتمالاً ذهنیتر از سایر هوشهاست.
ديدگاه مک هاوک (2002، به نقل از: نازل، 2004) در مورد تفاوت هوش معنوی و هوش متعارف (عمومی) در جدول شماره «1» نشان دادهشده است.
جدول 2-1: مقايسه هوش معنوي و هوش متعارف (مک هاوک، 2002)
هوش متعارفهوش معنویاختصاصيمعناییمتمایزکنندهکنترلکننده خودکمیمادیعقلغيراختصاصينمادینمتحد کنندهشکوفا کننده خودکیفیمعنویشهود
2-7 پیشینه پژوهش
2-7-1پژوهشهای داخلی و خارجی
- مرعشی و همکاران در سال (1391) در پژوهشی که تحت عنوان «تأثیر آموزش هوش معنوی بر بهزیستی روانشناختی، اضطراب وجودی و هوش معنوی، در دانشجویان دانشکده نفت اهواز» انجام دادند، نتایج تحلیل واریانسهای چند متغیری بیانگر افزایش معنیدار تمام مؤلفههای بهزیستی روانشناختی (شامل پذیرش خود، هدف و جهتگیری در زندگی، رشد شخصی، تسلط بر محیط، استقلال و خودمختاری و روابط مثبت با دیگران) و هوش معنوی و کاهش اضطراب وجودی در گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه است.
- کیومرثی و ابوالقاسمي (1389) در پژوهش نشان دادند كه هوش معنوي باکیفیت زندگي در نمونهای از بيماران كه داراي سندرم روده تحریکپذیر بودند رابطه مثبت و معناداري دارد.
- غلامی، پاشا و سودانی (1388) در پژوهش خود که باهدف بررسی اثربخشی معنا درمانی به شیوه گروهی برافزایش امید به زندگی و سلامت عمومی بیماران دختر نوجوان تالاسمی ماژور شهر اهواز انجام دادند. از بین 110 نفر بیمار 46 نفر که پایینترین نمره در آزمون سلامت عمومی و پایینترین نمره در آزمون امید به زندگی میلر را به دست آوردند را بهصورت تصادفی در دو گروه 23 نفری گروه آزمایش و گواه جایگزین کردند؛ که گروه آزمایشی طی 10 جلسه یکساعته فنون معنا درمانی آموزش داده شد که بعد از یک ماه آزمون پیگیری انجام داده شد که نشان داد آموزش معنا درمانی باعث افزایش امید به زندگی و سلامت عمومی بیماران تالاسمیشده است.
- در پژوهشی حسینیان، سودانی، مهرابی زاده هنرمند (1388) به بررسی اثربخشی معنی درمانی بر امید به زندگی بیماران سرطانی بیمارستان اهواز پرداختند. در این پژوهش که از نوع نیمه آزمایشی با گروه گواه بود از بین 45 بیمار مبتلابه سرطان 40 نفر که نمره پائینی را در آزمون امید به زندگی میلر را کسب کردند انتخاب شدند. 20 نفر (در دو گروه 10 نفری) و 20 نفر بهعنوان گروه گواه که آموزش معنا درمانی در 10 جلسه 45 دقیقهای روی گروه آزمایشی صورت گرفت که بعد از تجزیهوتحلیل دادهها بهطور معناداری امید به زندگی بیماران تحت آموزش افزایشیافته بود.
- کاویانی، جواهری و بحیرایی (1384) برای اولین بار پژوهشی تحت عنوان بررسی اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش افکار خود آیند منفی، نگرش ناکارآمد، افسردگی و اضطراب بیماران سرطانی با پیگیری 06 روزه را در ایران انجام دادند. نتایج این پژوهش حاکی از اثرگذاری شناخت درمانی مبتنی بر شناخت درمانی بر کاهش اضطراب و افسردگی و نیز کاهش افکار خود آیند منفی و نگرش ناکارآمد این بیماران بود.
- امی و پارک (2010) در پژوهشی که به بررسی 309 بیمار قلبی در مرکز پزشکی دانشگاه میشیگان انجام دادند به نتایج مهمی در مورد اهمیت و نقش مثبت اعتقادات معنوی دست یافتند. نتایج آنها نشان داد که بیمارانی که اعتقادات مذهبی قوییتری دارند و در زندگی روزانه خود از روشهای مقابلهای مثبت مانند عفو، بخشش، جستجو برای ارتباط معنوی باخدا، دوستی با افراد مذهبی، دریافت حمایت معنوی- اجتماعی، امید داشتن، شناخت خدا بهعنوان خیرخواه و مهربان استفاده میکنند، سریعتر بهبود میابند و سلامت روان بالاتری دارند. افرادی که از این مقابلهها در زندگی روزانه خود استفاده میکنند افسردگی و اضطراب کمتری دارند و سریعتر بهبود مییابند.
- کانگ کیونگ و همکاران (2004) در پژوهشی که در مورد اثربخشی آموزش معنا درمانی در نوجوانان سرطانی انجام دادند. هدف از این تحقیق معنا بخشیدن به زندگی بیماران سرطانی و در درجهبندی خوب بودن روحیه آنها و کاهش رنج آنها بود. این تحقیق شامل نمونهای از 29 نوجوان سرطانی بود. گروه آزمایش در این تحقیق 17 نفر بودند که در برنامه آموزشی معنا درمانی شرکت داشتند. گروه گواه 12 نفر بودند که فقط مراقبتهای پرستاری را دریافت میکردند. نتیجه تحقیق نشان داد که معنا درمانی بر روی کاهش رنج و افزایش معنا بخشی به زندگی در بین نوجوانان سرطانی اثربخش است.
- ايرونسون (2003) در یک تحقیق پنجساله اثربخشی درمان شناختي رفتاري بر بهبود خلق، كيفيت زندگي، رفتارهاي سالم و سازگاریهای موردبررسی قرارگرفته، نتايج اين پژوهش نشان داد که مداخلات گروهي شناختي رفتاري موجب كاهش انزواي اجتماعي، كاهش افكار خود آيند منفي و بهبود روشهاي مقابلهای سازگارانه، کاهش افسردگي، كاهش تخريب سلولها، افزايش رفتارهاي سالم، پيروي از درمان، كاهش مصرف مواد، كاهش پيشرفت بيماري و درمجموع بهبود كيفيت زندگي در افراد گروه آزمايشي، در مقایسه با گروه كنترل شد.
- مولاسيوتيس (2002)، در پژوهش خود که بر روی 46 بيمار سرطانی چيني در یک بررسی مقایسهای بهمنظور بررسي تأثیر گروهدرمانی شناختي رفتاري (CBT) و گروهدرمانی مشاورهاي/ حمايتي همتا PSC در ارتباط با بهبود خلق و کیفیت زندگی و کاهش بیثباتی در درمان، در مقایسه با یک گروه كه درمان عادي بدون هیچگونه مداخله روانشناختی رسمي دريافت میکردند، نشان دادند که خلق آزمودنیهای گروه CBT در مورد خشم، تنش، اضطراب، افسردگی، آشفتگی و خلق کلی بهبود یافت. کیفیت زندگی در این گروه، در مقایسه با دو گروه دیگر بهطور معناداری افزایش و به همان نسبت بیثباتی در درمان نیز بهبودیافته بود. در گروه PSC، بلافاصله پس از شروع مداخلات، وضعیت روانشناختی بدتری در آزمودنیها مشاهده شد، اما این وضعیت در ارزیابیهای پیگیری بهطور چشمگیری بهبودیافته بود. این بررسی نشان داد که مداخلات روانشناختی میتواند فشارهای روانشناختی را در بیماران سرطانی کاهش دهد و کیفیت زندگی آنها را بهبود بخشد. در مطالعهای بر روی 40 نفر از بیماران مبتلابه بیماری سرطان مشخص شد که بین میزان بکار گیری سبکهای مقابلهای مذهبی مثبت و کیفیت بهینه زندگی و میزان پایین تنش در بین این گروه از بیماران همبستگی مثبتی وجود دارد (کلمن،هالزمر، 1999) مطالعات دیگر نشان دادند که عواملی از قبیل ضعف باورهای معنوی در افراد سرطانی با افزایش خطر ابتلا به افسردگی رابطه دارد (سیمونی واورتیز، 2003).
- فابريكا و همكاران (2000)، در پژوهش خود دريافتند كه معنويت بر رضايتمندي كلي زندگي تأثیر میگذارد و معنويت شخصي بهطور موثقي، رضايتمندي بيشتر از زندگي را پیشبینی میکند و همچنين بهعنوان يك مكانيسم سازگاري ارزيابي میرود كه به افراد كمك میکند نسبت به كساني كه سطح پایینتری از معنويت را دارا هستند، بهتر و آسانتر عوامل تنشزا را كنترل كنند.
فهرست منابع
منابع فارسی
احمدوند، ز ؛ حیدری نسب، ل و شعیری، م. (1391). تبیین بهزیستی روانشناختی بر اساس مؤلفههای ذهن آگاهی. فصلنامه علمی-پژوهشی. شماره 2.
بشارت، محمدعلي. (1384). بررسي تأثیر هوش هيجاني بر كيفيت روابط اجتماع. ي مطالعات روانشناختی،2، 38-25.
پيمانفر، ا؛ علیاکبری دهکردی، م و محتشمي، ط. (1391). مقايسه احساس تنهايي و احساس معنا در زندگي سالمندان با سطوح نگرش مذهبي متفاوت. مجله روانشناسی و دين.ش 5 (4)52-41.
جواهري، فروزان.(1383). بررسی اثربخشی آموزش ذهن آگاهی در پیشگیري از افسردگی در دانشجویان دختر ساکن خوابگاه دانشگاه اصفهان. پایاننامه کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد رودهن. پاییز و زمستان
حسینیان، الهه؛ سودانی، منصور و مهرابی زاده هنرمند، مهناز. (1388). اثربخشی معنی درمانی گروهی بر امید به زندگی بیماران سرطانی. مجله علوم رفتاری،3(4)، ص 292-287.
خاکی، غلامرضا.( 1390). روش تحقیق با رویکردی به پایاننامه نویسی. تهران. انتشارات بازتاب.
دادستانی، پریرخ. (1386). روانشناسی مرضی تحولی، از کودکی تا بزرگسالی. جلد دوم. تهران: انتشارات سمت.
داناییفرد، حسن؛ الوانی، سید مهدی و آذر، عادل. (1388). روششناسی پژوهش کمی در مدیریت :رویکرد جامع. تهران. صفار، اشراقی.
رحیمی پور، م ؛ کرمی، ا. (1393). نقش واسطهگری هوش معنوی با بهزیستی روانشناختی و رضایت از زندگی در سالمندان شهرستان مهریز (یزد)، فصلنامه علمی-پژوهشی طب توانبخشی. دوره سوم. شماره سوم. پاییز.
سارافینو. (2004). روانشناسی سلامت. ترجمه الهه میرزایی. (1384). جلد دوم تهران: انتشارات رشد.
سهرابی، فرامرز. (1385). درآمدی بر هوش معنوی. فصلنامه معنا. ویژهنامه روانشناسیدین. شماره 2.
سرمد، زهره؛ بازرگان، عباس و حجازی، الهه مرندی. (1385). روش تحقیق در علوم رفتاری. تهران: انتشارات آگاه.
فیست، جس و فیست، گریگوری. (2002). نظریههای شخصیت، ترجمه یحیی سیدمحمدی، تهران: انتشارات روان.
مجتهد شبستري، محمد. (1385). زندگی هدف و معنا. گفتگو با محمد مجتهد شبستري. مجله بازتاب. شماره 23
منصور، محمود. (1388). روانشناسی ژنتیک. جلد دوم. انتشارات رشد.
نصري، صادق؛ براهني، محمدتقي و کیهانی، منوچهر. (1380). بررسي اثربخشي مداخلات شناختی-رفتاري بر کاهش اثرات جانبي روانشناختی دربيماران سرطانی و بهبود شيوههاي مقابله با آنها. مجله پژوهشهای روانشناختی. دوره6. شماره 3.
منابع لاتین:
-Arch, J. J.; Craske, M. G. (2006), "Mechanisms of mindfulness: Emotion regulation following a focused breathing induction", Behaviour Research Therapy, 44, 1849-1858.
Amram, Joseph (Yosi), 2005, Intelligence Beyond IQ: The contribution of emotional and spiritual intelligences to effective business leadership, Institune of Transpersonal Psychology Ayas M, Al-Seraihi A, Al-Mahr M.(2006). The outcome of children with AML. Ped Cancer; 19:23- 35
Argyle,M.& Hills,P.(2000). Religious experience and their relation with happiness and personality .the international journal for the psychology of religion
Augusto Landa, J.M., Lopez-Zafra, E.(2006). Martinez de Antonana, R., and Pulido, M. Perceived
Aryana- ki TBuxcHu & SHB. (2009). Life Satisfaction of Thai Religious women. Sam louis university (Private) Bonifacio Street, Baguio city DECS-CAR
Abdolahi F, Mohammadpour A. (2004). investigation of the quality of preceding elderly life at home and elderlies home in savitown.second nationl congress of family .
Brown, K. W.; Ryan, R. M. (2004). Perils and Promise in Defining and Measuring mindfulness observation from experience, Clinical psychology: Science and practice, vol. 11, no. 3, 242-246.
Baer,R.A. (2003). Mindfulness training as a clinical intervention: A conceptual and empirical review. Clinical Psychology: Science and Practice,10,125–143.
Borkovec, T.D. (2002). Life in the future versus life in the present. Clinical Psychology: Scienceand Practice,9,76–80.
Brill hart, B. (2005). A study of spirituality and life satisfaction among persons with spinal cord injury. RehabilNurs .30(1),pp:31-34.
Baer, R.(2003). Mindfulness training as a clinical intervention: A conceptual and empirical review. Clinical Psychology: Science and Practice, 10, 125–143.
Carmody, J.; Bear, R. A. (2007). Relationship between mindfulness practice and level of indfulness, medical and psychological symptoms and well-being in a mindfulness stress reduction program, Behav Med.31, 23- 33.athology in Iran (2005);Tehran:shahid Beheshtis university.
Chang, E. C. (2000). Hope, Problem-solving Ability, and Coping in a College Student Population: Some Implications for Theory and Practice, Journal of Clinical Psychology, 54, 953-962.
Chang, V. Y.,Palesh, O., Calddwell, R., Gasgow,N., Abramson, M., Luskin, F., Gill, M., Bruke, A., & Koopman, C.(2004). The effects of a mindfulness based stress reduction program on stress, mindfulness self efficacy and positive states of mind. Journal of Stress of Health. 20(3), 141_147.
Chlan, K.M., Zebracki, K & Vogel, L.C. (2010). Spirituality and life satisfaction in adults with pediatric-onset spinal cord injery. Retrieved from: ww.pubmed.com.
Chlan, K.M., Zebracki, K & Vogel, L.C. (2010). Spirituality and life satisfaction in adults with pediatric-onset spinal cord injory. Retrieved from: www . pubmed . com.
Coyne LW, Wilson KG.(2004). Cognitive fusion in impaired parenting: An RFT analysis. International Journal of Psychology & Psychological Therapy; 4: 469–86.
Canda, janet. S,parker, patricia. A .Mood, janet. S, De : Besan-Enguist, Karen: Ramondetta, Lois. M. (2006). Cohen, Lovenzo. Active coping Mediate the associatior between religron Sprituality and quality of life in ovarian cancer Gynecologic oncologycon line, 101, 102-107.
Cohen , O , and Dekel , R . (2000). sense of coherence ways of coping and well-being , contemporary family therapy vol (22) , 467-486
Carighead, W. E. (2003). Behavioral and cognitive behavioral psychotherapy. In G. Stricker & T. A. Widiger (v.l. Eds.) & I. B. Weiner (Editor in chief) Handbook of Psychology vol.8 chinical Psychology. NJ: Jone Wiley & Sons.
Diner E. (2003). positive psychology and Psychological in uiry.4 ed .Tehran:arasbaran publication ; P.115-120.
Ryff CD, singer BH, Love GD.(2004). Positive health: connecting well-being with biology. Philosophical transaction of Royal society of London ;11 : 359.
Diener E, Suh E, Lucas R , Smith H.(1999). subjective well-being: Three deeds of progress, Psychological bulletin ;3 : 273-302.
Diener E.(2000). Subjective well-being. The science of happiness and a proposal for a national index. Am Psychol. 55(1):34-43.
Durm, w.m, glaze, E.P. (2001). Relation of self acceptance and acceptance of others. psychology Reports . vol (88) , 410-435
Daivid A .(1994). Rogers, Thom E Lobe. Breast malignancy in children J. pediatric surgery. vol. 29/No 1. 1994: p 48-51.
Diener, E., Suh, E. M., Lucas, R. E., & Smith, H. L. (2010).Subjective Well-Being: Three Decades of Progress. Psychological Bulletin, 125, 276-302.
Fabricatore, A; Handle, P & Fenzel, M. (2000). Personal spirituality as a moderator between stressors and subjective well – being. Journal of Psycholog and Theology, 28(3): 221-228.
Fabricatore, A; Handle, P & Fenzel, M. (2000). Personal spirituality as a moderator between stressors and subjective well – being. Journal of Psycholog and Theology, 28(3): 221-228.
Fakheri T, Najafi B, Fadakare Sogheh GH. (2006). Correlation of P53 protein expression with clinicopathologic parameters and hormonal receptor status in breast cancer patients. J Guilan University of Medical Sciences; 15(58): 1-6
Feldman, D. B.; Snyder C. R. (2005). Hope and the Meaningful Life: Theoretical and Empirical Associations between Goal-directed Thinking and Life Meaning, Journal of Social and Clinical Psychology,24, 401-421.
Howell, A. J.; Digdon, N.; Buro, K. (2010). Mindfulness predicts sleep-related self- regulation and well-being, Personality and Individual Differences, 48, 419-424.
Harvey. K. &, Kemps,E. (2005).Optimism , coping style and emotional well-being British journal of health psychology .vol (10),312-321.
Jongsma, A.E., & Palge, K. (2000). The camplte about psychotherapy treatment planner. John Wiley & Sons-INC.
Khearelahi M.(2008). skills of life with Quran .Young thought center; 11 : 23-34.
Kenny MA, Williams JM. (2007). Treatment-Resistant Depressed Patients Show A Good Response To Mindfulness-Based Cognitive Therapy. Behavior Research and Therapy; 45(3): 617- 25.
Kiamarsi. A. Abolghasemi. A. (2010). Emotional intelligence and frustration: predictors of quality of life in patients with irritable bowel syndrome. Procedia Social and Behavioral Sciences 5, 827–831.
Kabat-Zinn, J. (2005). Mindfulness-based interventions in context: Past, present, and future. Clinical Psychology: Science and Practice, 10, 144–156.
Keyes, C. l.&Ryff, C. D. (2002).Optimizing well-being: The empirical encounter of traditions. Journal of personality and social psychology, 82, 1007-1022.
Lopes, P. N, Brackett, M. A, Nezlek, J. B, Schutz, A, Sellin, I & Salovey. P, (2004). Emotional intelligence and social interaction, Personality and Social Psychology Bulletin, 30, 1018-1034.
McMullen, B. (2003). Spiritual intelligence; www. Studentbmj.com.
Malcol SMA, Lym NNA.(2002). Childhood cancer: In: Pizzo PA, Poplack DG, editors. Principles and practice of ped oncology. 4th ed. Philadelphia: LWW Co; PP. MacDonald EE, Hastings PH. Mindful Parenting and Care Involvement of Fathers of Children with Intellectual Disabilities. Journal of Child and Family Studies 2010; 19:236–40 -556
Morone, N. E.; Lynch, Ch. S.; Greco, C. M.; Tindle, H. A.; Weiner, D. K. (2008), I Felt Like a New Person, "The effects of mindfulness Meditation on older adults with chronic ain:Qualitative Narrative Analysis of diary entries, The Journal ofpain, vol. 9, No. 9, p 841-848.
Najarasl S.(2005). investigating the relationship between religious attitude with ego concept and generall well-being among Behbehan Azad university students.M A general psychology . Ahvaz Azad university.
Nasel, D. D. (2004). Spiritual Orientation in Relation to Spiritual Intelligence: A consideration of traditional Christianity and New Age/individualistic spirituality; Unpublished thesis. Australia: The university of south Australia.
Nadery F, Asgari P, Roshani K, Mehri A,dryany M. (2008). Relationship and spiritual intelligence emotional intelligence with life satisfaction of elderly. Journal New Findings in Psychology. The Islamic Azad University of Ahvaz. 7: 127–138.
Nierenberg AA, Peterson TJ, Alpert J.)2003). Prevention of relapse and recurrence in depression: The role of long-term pharmachotherapy and psychotherapy. Journal of Clinical Psychiatry; 64(15) 13-7.
Pallant,J.F.& lae.l. (2002). senso of coherence , well-being , coping and personality factor , personality and individual difference , vol(33) , 39-48
Philip A., Pizzo and David G. (2005). Poplack principle and practice of pediatric oncology. Lippincott Raven publishers Philadelphia, 539-540.
-PA Murray. (2001). AG Stansfeld Radiotherapy for stage I Hodgkin’s disease Br-cancer. Aug (2): 314-8.
-Ryff, C, D, Keyes, C. L. M Shmotkin, D. (2002). Optimal well – Being : Empirical Encounter of Two tradition. Journal of Personality and Social psychology Vol (10),157-1724
Restelli F, Crispino S. (2008). Factors predictive of response to hormone therapy in breast cancer. Tumori; 94(3): 370-83.
Robinson, L. (1983). Psychiatric nursing: human experience. New York: Saunders Co.
-Robins, C. J. (2002). Zen principles and mindfulness practice in Dialectical behavioral therapy. Cognitive and behavioral Practice, 9, 50_57.
Stavrova, O., Fetchenhauer, D & Schlosser, T. (2012). Why are religious people happy? The effect of the social norm of religiosity across countries. Social Science Research, 3.
Sadock BJ, Sadock VA. (2007). Kaplan and Sadocks synopsis of psychiatry: behavioral sciences/ clinical psychiatry, Tenth Edition. Philadelphia, USA: Lippincott Williams & Wilkins.
Snider M. (2005). The discursive proportion of hope: a qualitative analysis of cancer patients speech, qualitaive health research; 12(2).
Snyder CR. (2002). Handbook of hope: Theory, measures, and applications. Academic Press.
Santos, E, Severo. (2006). Spiritual intelligence; What is spiritual intelligence? How it benefits a person? www. Skopun. Files. Wordpress.com.
Schenell, T. & Becker, P. (2006). Personality and Meaning in life, Personality and Individual Differences,41, 1, 117- 129.
Sirati F, Yadegari K. (2001-2003). Determination of the correlation between HER-2/neu tumor factor and invasion of breast cancer to axillary lymph nodes in patients undergoing mastectomy in cancer institue. IUMS Journal 2005; 43(11):81 -8.
Snyder, C. R. (2000). Handbook of Hope: Theory, Measures, and Applications, San Diego: Academic Press.
Segerstom,S.C. & Spencer,T.E. (2001). optimism: effect on cellular immunity: journal of personality and individual difference vol(35)
Tokatli F, Altaner S, Uzal C, Ture M, Kocak Z, Uygun K, et al. (2005). Association of HER- 2/neu overexpression with the number of involved axillary lymph nodes in hormone receptor positive breast cancer patients. Exp Oncol ;27(2):145-9.
Teasdale JD, Segal ZV, Williams J MG. (1995). How does cognitive therapy prevent depressive relapse and why should attention control (mindfulness) training help? Behavior Research and Therapy. 33: 25-39.
Vaughan, F. (2003). What is spiritual intelligence? Journal of humanistic psychology. 42, (2).
Wigglesworth, C. (2004). Spiritual intelligence and why it matters. www. consciouspursuits.com.
Wissing,M.P.,&Van eden,C. (1994). Psychological well being: Measurement and constrict clarification.
zohar, D. & Marshall, I. (2000). SQ- Spiritual intelligence, the ultimate intelligence. London: Bloombury.