مِهْنَتُكَ فِي الْمُستَقبَلِ
دَخَلَ الْمُدَرِّسُ في الصَّفِّ وَ قالَ: «دَرسُ الْيَومِ حَولَ مِهْنَةِ الْمُستَقبَلِ. فَسَأَلَ أَيَّ مِهنَةٍ تُحِبُّ؟»
صادقٌ: أنَا أُحِبُّ الزِّراعَةَ. لِأَنَّها عَمَلٌ مُهِمٌّ لِتَقَدُّمِ الْبِلادِ. سَوفَ أَصيرُ مُهَندِساً زِراعيّاً.
ناصِرُ: أنَا أُحِبُّ بَيْعَ الْکُتُبِ؛ لِأَنَّ الْکُتُبَ کُنوزٌ و قالَ رَسولُ اللّهِ عَنْها: «اَلْکُتُبُ بَساتينُ الْعُلَماءِ.»
شغل شما در آینده
معلم وارد کلاس شد و گفت: «درس امروز در مورد شغل آینده است. چه (کدام) شغلی را دوست داری؟»
صادق: من کشاورزی را دوست دارم. زیرا آن برای پیشرفت کشور کار مهمی است، مهندس کشاورزی خواهم شد.
ناصر: من کتابفروشی را دوست دارم، زیرا کتابها گنج هستند. رسول خدا (ص) در مورد آنها فرموده (گفته) است: «کتابها، باغهای دانشمندان هستند.
پاورپوینت قابل ویرایش با محیط حرفه ای