اسماعیل شمس
خانم دکتر ثریا خدامرادی هم از میان ما رفت. باورم نمی شود. مگر می شود
که یکی از معدود ستارگان پرفروغ دانش و فرهیختگی و نواندیشی زنان در
هورامان و کردستان اینچنین غریبانه و در غربت جان به جان آفرین تسلیم کند.
دکتر خدامرادی از مدتی پیش گرفتار بیماری سرطان بود. مدتها با آن دست و
پنجه نرم کرد، اما حریف آن نشد. آخرین بار ده روز پیش در تلگرام این پیام
کوتاه را برایم فرستاد:”سلام آقای دکتر، من دیگه آخراشم متاسفانه. شاید
هفته ای دو هفته دیگه کمتر و بیشتر خبر بشنوید. خیلی خیلی ضعیف و بدحال.
باید خداحافظی کنیم. خدانگهدار فعلا”. نمی توانستم باور کنم. منتظر
معجزه ای بودم، اما زهی افسوس که پیش بینی اش درست بود و پیش از این که دو
هفته فرا رسد، برای همیشه خداحافظی کرد.
دکتر خدامرادی استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه ارفورت آلمان بود. پروژه
اصلی او مطالعات عرفانی در هندوستان بود، اما این اواخر به مطالعات کردی
علاقه مند شده بود و پروژه مشترکی درباره عرفان اسلامی در کردستان و پیوند
آن با آیین های بازمانده از دوران باستان، به ویژه یارسان و ایزدی تعریف
کرده بودیم که قرار بود با همکاری یکی از استادان دانشگاه ارفورت به مرحله
اجرا برسد که مع الاسف بیماری ایشان مجال تداوم آن را نداد. به دنبال آن یک
کانال و گروه تلگرامی برای مباحث عرفانی تشکیل دادند و لوگوی آن را تصویر
پدر مرحومشان قرار دادند. او چند ماه با جدیت دیدگاههای خودشان را در آن
نوشتند، اما با شدت گرفتن بیماری فعالیت آن را متوقف کردند. روحیه اخلاقی
او چنان بود که خاطر مخاطبانش را نیازرد و علل توقف فعالیت را نه بیماری که
گرفتاری شخصی ذکر کرد.
این بانوی فرهیخته متولد روستای خانگاه در شهرستان پاوه در استان کرمانشاه بود.او با سخت کوشی و اراده ای محکم و خلل ناپذیر مراحل تحصیل را یکی پس از دیگری طی کرد و خودش را به مقام استادی و پژوهشگر ارشد در یکی از بهترین دانشگاههای آلمان رساند. دکتر خدامرادی به تمام معنا در حوزه کار خودش یک متخصص بود و همه دانسته های خود را بدون هیچ خست علمی و بی مزد و منت در اختیار همگان می گذاشت. او بسیار خوشخو و خوشرو و باوقار و بامتانت بود و در عین زندگی در اروپا هرگز از اخلاقیات و روحیات مردم زادگاهش دور نشده بود.او به پیشنهاد نگارنده یک گروه خصوصی خانوادگی به نام خاطرات گندم درست کرد و خاطرات مادر بزرگوارشان و برخی دیگر از بزرگان فامیل را ضبط می کرد و چند مورد آنها را برایم فرستادند که برای تاریخ و فرهنگ منطقه بسیار باارزش و گرانبها هستند. بزرگی او تنها در دانش و تخصصش نبود. او یک زن سنت شکن و شجاع و اندیشمند بود. در گروههای مختلف فکری تلگرامی حضور داشت و برخی اندیشه های سنتی را در جامعه کردی با شجاعت و صراحت و صداقت به نقد می کشید. در گفتگو با منتقدان که بیشتر هم مرد بودند، بسیار صبور و باحوصله بود و مدتها با روش علمی و منطقی با آنان گفتگو می کرد. هیچگاه ندیدم که قلمش از حوزه اخلاق و ادب ذره ای خارج شود. اگر در جایی احساس می کرد که برخی نقدهای منتقدان بر دیدگاه فرد دیگری از اعضای گروه روا نیست با صراحت و جسارت از آن فرد دفاع می کرد و اهل محافظه کاری و منزه طلبی و تماشاگری نبود. او به اصطلاح امروزیان یک نواندیش دینی بود و پروژه ها و برنامه های زیادی برای آینده داشت که دردا و دریغا اجل به او مهلت نداد. متٲسفانه تواضع و فروتنی زایدالوصف او سبب شد که کمتر در جامعه کردستان شناخته شود. او در حالی از این دنیا رفت که فصل شکوفایی علمی و تکامل فکری اش تازه آغاز شده بود و با رفتن زودهنگامش جامعه فرهنگی و فکری ما یکی از امیدهایش را برای ارتقای اندیشه انتقادی از دست داد.