کد فایل 1226109
قیمت: 25٬000 تومان
بنام خدا با عجله می رفتیم ، آقائی هم از روبرو می آمد به کیفش خوردم ، کاغذ هاش روی زمین ریخت با شرمندگی و احترام عذر خواهی کردم و برگ ها را بادقت جمع کردیم چند روز بعد در حال آماده کردن غذا بودم ، دخترم پشت سرم ایستاده بود همینکه برگشتم ، به اوخوردم وتقریبا انداختمش و با اخم گفتم : اَه ، برو کنا