لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..DOC) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 13 صفحه
قسمتی از متن word (..DOC) :
2
مولوی و استعاره های عشق
ای عشق تو موزونتری يا باغ و سيبستان تو؟
اين شعر با ريتم های موزون و رقصنده ای ادامه می يابد تا از اعمال اعجازآميز عشق که تلخی را شيرين می کند و هر ذره ای را بحرکت در می آورد و به درختان رقص می آموزد و بدون آن زندگی هيچ لذتی ندارد سخن بگويد :
من آزمودم مدتّی بی تو ندارم لذتّی کی عمر را لذّت بود بی ملح بی پايان تو
رفتم سفر بازآمدم ز آخر بآغاز آمدم در خواب ديد اين پير جان صحرای هندوستان تو
هندوستان در اينجا همچنانکه اغلب در ادبيات قرون وسطايی فارسی آمده بمعنای خانه ی ازلی است که روح طی يک رويای سرورانگيز ناگهان آن را بياد می آورد و اين همانجايی است که روح بازگشت بيدرنگ به آن را آرزو می کند و با پاره کردن زنجيرهای مادی همچون پيل از وطن دورمانده ای بسوی جنگل آغازين خود می شتابد . مولوی در اينجا اين شعر جذاب و طولانی را که بنظر می آيد يکی از اشعار پيشين اوست با پذيرفتن دوبارهي عجز و ناتوانی خويش در توصيف قدرت اسرار آميز عشق که جمع کاملی از اضداد است بپايان می رساند :
از بس که بگشادی تو در در آهن و کوه و حجر
چون مورشد دل رخنه جو در طشت و در پنگان تو
گر تا قيامت بشمرم در شرح رويت قاصرم
پيموده کی تاند شدن ز اسکّرهي عمان تو
عشق در چند شعر ديگر بعنوان آينه هر دو جهان تجلّی می کند و انسان نمی تواند از آن دم بزند يعنی از آن سخن بگويد . عشق همچنين می تواند بصورت ن
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..DOC) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 13 صفحه
قسمتی از متن word (..DOC) :
2
مولوی و استعاره های عشق
ای عشق تو موزونتری يا باغ و سيبستان تو؟
اين شعر با ريتم های موزون و رقصنده ای ادامه می يابد تا از اعمال اعجازآميز عشق که تلخی را شيرين می کند و هر ذره ای را بحرکت در می آورد و به درختان رقص می آموزد و بدون آن زندگی هيچ لذتی ندارد سخن بگويد :
من آزمودم مدتّی بی تو ندارم لذتّی کی عمر را لذّت بود بی ملح بی پايان تو
رفتم سفر بازآمدم ز آخر بآغاز آمدم در خواب ديد اين پير جان صحرای هندوستان تو
هندوستان در اينجا همچنانکه اغلب در ادبيات قرون وسطايی فارسی آمده بمعنای خانه ی ازلی است که روح طی يک رويای سرورانگيز ناگهان آن را بياد می آورد و اين همانجايی است که روح بازگشت بيدرنگ به آن را آرزو می کند و با پاره کردن زنجيرهای مادی همچون پيل از وطن دورمانده ای بسوی جنگل آغازين خود می شتابد . مولوی در اينجا اين شعر جذاب و طولانی را که بنظر می آيد يکی از اشعار پيشين اوست با پذيرفتن دوبارهي عجز و ناتوانی خويش در توصيف قدرت اسرار آميز عشق که جمع کاملی از اضداد است بپايان می رساند :
از بس که بگشادی تو در در آهن و کوه و حجر
چون مورشد دل رخنه جو در طشت و در پنگان تو
گر تا قيامت بشمرم در شرح رويت قاصرم
پيموده کی تاند شدن ز اسکّرهي عمان تو
عشق در چند شعر ديگر بعنوان آينه هر دو جهان تجلّی می کند و انسان نمی تواند از آن دم بزند يعنی از آن سخن بگويد . عشق همچنين می تواند بصورت ن