خرید ارزان آزادی اندیشه و عقیده

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : Word (..docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 44 صفحه

قسمتی از متن Word (..docx) :

یکی از نیازهای طبیعی و امتیاز اصلی انسان, آزادی است. شرافت و کرامت انسان و ثواب و عقاب انسان در گرو آزادی است. اگر انسان آزاد نباشد, اصلاً کارهای خوبش هم ارزشمند محسوب نمی شوند. درواقع اگر اختیار نداشته باشد که خوب را انتخاب کند, انتخاب خوب ارزش پیدا نمی کند. رشد, شکوفایی, پویایی جامعه, برداشتن موانع و همچنین رشد و توسعه جامعه نیز به آزادی است. یکی از شبهاتی که به آزادی وارد می شود, همین دیدگاه رایج نسبت به "ارتداد" است. گفته اند که پایه و بنای اسلام بر آزادی است, چون خداوند انسان را طوری معرفی می کند که خلیفه خدا روی زمین است و به ملائکه دستور می دهد که بر این انسان سجده بکنند. به خاطر این که او برتری ها و ویژگی هایی دارد که ملائکه ندارند. یکی از ویژگی های ملائکه این است که "یفعلون ما یومرون" هر چه دستور داده می شود, بی چون و چرا عمل می کنند, ولی انسان ها این گونه نیستند. چند امتیاز دارند که یکی از آنها "آزادی و قدرت انتخاب" است. این بنای فلسفی در زندگی انسان و تعیین مقدرات او در جامعه است. حال یکی از مسائل درباره آزادی, حق انتخاب عقیده است, چون عقیده مربوط به قلب و دل است؛ انتخاب عقیده در آ‎غاز و در تداوم. در مورد انتخاب عقیده در آغاز کسی تردید نکرده و آیات بسیاری بر این معنا دلالت دارد, ولی دلالت این آیات منحصر به انتخاب نخستین نیست, زیرا تهدید و ترس در عقیده ارزشی ندارد و اکراه در دین فایده ای ندارد و در هر صورت بی فایده است. آزادی در اندیشه اسلامی در اندیشه اجتماعى امروز غرب آزادى به معناى مجبور نبودن انسان و مواجه نشدن او با مانعى براى انتخاب گونه‏اى از ارزشها، اخلاق و رفتار در زندگى مطرح مى‏شود 0 ولی این نکته هم مورد اتفاق است که نمى‏توان چنین معنای وسیعی را به طور مطلق و به بدون هیچ قید و بند و حد و مرزى پذیرفت و تقدیس کرد. زندگى اجتماعى انسان خود عاملى است که انسان را مجبور به پذیرش محدودیتهایى بر سر راه این آزادى مى کند. مسئله مهم براى اندیشمندان غربى افزایش آزادى انسان در زندگى فردى و اجتماعى‏ و به حداقل رساندن محدودیتها به ویژه در بخشى است که از سوى دولت براى برقرارى نظم اجتماعى اعمال مى‏شود 0 لیبرالها مى‏گویند دولت و نهادهایى مثل نهاد دین نباید یک شیوه زندگى را به عنوان شیوه داراى رجحان و برترى به شهروندان تحمیل کنند بلکه باید هر فرد را به عنوان یک واحد مستقل، در جامعه آزاد بگذارند تا ارزشها و هدفهاى زندگى را متناسب با میل و تمایل شخصى خود برگزیند.جان استوارت میل مى‏گوید: حتى اگر شیوه ای داراى ترجیح بوده و به خیر و صلاح مردم باشد باز نباید آن را به شهروندان تحمیل کرد. بنتام هم مى‏گوید: منافع فردى همانا تنها منافع واقعى است پس باید انسانها براى رسیدن به این منافع که صرفا منافع مادى و تامین کننده لذتهاى مادى براى انسانها هستند از آزادى کامل برخوردار باشند.اگر انسانى را از رسیدن به خواسته‏اش محروم کنیم در حقیقت به هویت انسانى او تعرّض کرده‏ایم. محدوده آزادى در دیدگاه این اندیشمندان، برخورد با آزادى و حقوق دیگران است. جز این هیچ چیز نمى‏تواند آزادى را محدود کند. یعنى انسان براى اینکه بتواند در جامعه زندگى کند، باید مقدارى از خواست و اراده خودش چشم بپوشد تا زندگى اجتماعى برایش ممکن شود. اصل زیر بنایى جان استوارت میل در تعیین حدود آزادى این است که یگانه هدفى که آدمیان اجازه دارند براى وصول به آن منفردا یا مجتمعا در آزادى عمل یکى از افراد جامعه تصرّف کنند صیانت نفس است و تنها مقصودى که به منظور رسیدن به آن ممکن است به حق هر عضوى از جماعت متمدن برخلاف اراده وى اعمال قدرت شود بازداشتن او از آسیب رساندن به دیگران است. تامین خیر او اعمّ از جسمانى یا روانى جواز کافى براى این کار نیست. پس تنها محدودیتى که در برابر آزادى وجود دارد این است که از آن نفى آزادى دیگران پیش بیاید، زیرا اگر هر انسانى بخواهد خواسته‏هاى خودش را در زندگى اجتماعى بطور نامحدود اعمال کند، زندگى اجتماعى به هرج و مرج کشیده مى‏شود و با هرج و مرج اولین چیزى که قربانى مى‏شود، خود آزادى است. پس ما مجبوریم به خاطر خود آزادى دست از آزادى برداریم و این کار معقول و کاملا قابل پذیرش است. ما باید به آزادى دیگران احترام بگذاریم به این دلیل که اگر به آزادى دیگران احترام نگذاریم، آزادى خودمان هم از بین خواهد رفت. پس به خاطر حفظ آزادى خود، مجبوریم آزادى دیگران را هم محترم بشماریم. برخى از فیلسوفان لیبرال گفته‏اند حتى هدف هم نباید آزادى را محدود کند. آزادى نباید معطوف به هدف باشد. آزادى اگر بخواهد معطوف به هدف باشد و در جهت رسیدن به یک هدف بکار گرفته شود این خودش موجب نفى آزادى مى‏شود، زیرا در این صورت آزادى را وسیله‏اى مى‏دانیم تا ما را به آن هدف برساند. یعنی ما آزاد نیستیم در مسیرى جز در مسیر رسیدن به آن هدف حرکت کنیم. این به معنی محدودیت آزادى و امری خطرناک است. نکته دیگر در اندیشه لیبرالی این است که آزادى ارزشش با هیچ اصل انسانى دیگر مساوى نیست. آزادى در کنار سایر ارزشهاى انسانى قرار نمى‏گیرد. مثلا شما نمى‏توانید بگوئید آزادى در کنار عدالت است. آزادى در کنار تساوى انسانها است. اینها در عرض همدیگر نیستند، بلکه در طول آزادى قرار دارند. آزادى بزرگترین ارزش و عالیترین مقصد است. اگر بین آزادى و عدالت تعارضى ایجاد شود اینجا آزادى مقدم است. ما نمى‏توانیم آزادى را به پاى عدالت، و ارزشهاى اخلاقى و غیره فدا کنیم. اگر بخواهیم به خاطر ارزش دیگرى دست از آزادى برداریم این با اصالت آزادى و ارزش اول بودن آن ناسازگار است. آزادى در فلسفه لیبرالیسم مساله آزادى جایگاه خود را در فلسفه لیبرالیزم پیدا کرد. لیبرالیزم یک معنى لغوى و یک معنى اصطلاحى دارد، در معنى لغوى، لیبرالیزم یعنى آزادیخواهى. لیبرال کسى است که به دنبال اهداف آزادیخواهانه است. هر کس که براى آزادى ملت، کشور، مردم و دفع ظلم و اسارت انسانها تلاش مى‏کند یک لیبرال و یک آزادیخواه است. در این معناى لغوى هر انسان مبارزى یک لیبرال است. شهید مطهرى فرموده‏اند: اندیشه‏هاى لیبرالیستى در متن اسلام وجود دارد. به این جمله استناد شده که ایشان هم لیبرالیسم را قبول دارد. روشن است که منظور ایشان همین معنى لغوى لیبرالیسم است. اندیشه‏هاى لیبرالیستى اسلام یعنى اندیشه‏هاى آزادیخواهانه اسلام 0 در معنى اصطلاحى, لیبرالیزم، به یک فلسفه فکرى و اندیشه اجتماعى گفته مى‏ شود که یک نظام فکرى را ارائه مى‏دهد و بر یک مبانى فلسفى، معرفت شناسى و بر یک مبناى انسان شناسى مبتنى است 0 لیبرالیزم به این معنى، فلسفه ای است که آزادى مهمترین جایگاه را در آن پیدا کرده است. بنابراین بخاطر اینکه ما معناى آزادى را در اندیشه غربى درست بفهمیم و تحلیل کنیم، باید به فلسفه لیبرالیسم بپردازیم و با آن آشنا شویم. کتاب ظهور و سقوط لیبرالیسم آر بلاستر و ترجمه آقاى عباس مخبر. کتاب خوب و خواندنى است در تحلیل مبانى لیبرالیسم و نقد آن. لیبرالیسم و آزادى لیبرالیستى در اندیشه اجتماعى، مثل بنتام، هیوم و میل بنیان‏گذارى شد. اینها از بنیان‏گذاران تفکر جدید غرب هستند. در قرن18 و 17 میلادى این اندیشه به صورت یک نظام فکرى خودش را عرضه کرد. لیبرالیسم ابتدا در صحنه اقتصاد خود را نشان داد. اقتصاد لیبرالیستى مدعى این بود که انسانها براى فعالیتهاى اقتصادى باید کاملا آزاد باشند. هیچ محدودیتى در فعالیتهاى اقتصادى نباید وجود داشته باشد. دولت لیبرال، یعنى دولتى که نباید هیچگونه دخالتى در فعالیتهاى اقتصادى بکند 0 در اندیشه اقتصادى لیبرالیسم دولت باید به عنوان یک نگهبان و پاسبان از صحنه فعالیتهای اقتصادى خارج باشد. دولت حق دخالت در نظام اقتصادى و یا جلوگیرى از فعالیت اقتصادى مردم را ندارد. بلکه تنها باید مواظب باشد که در میدان تلاش و مبارزه اقتصادى هرج و مرج و دعوا بوجود نیاید0. نتیجه این فکر این است که در این میدان اقتصادى آزاد، یک عده انسانهاى جسورتر و زرنگ‏تر مى‏آیند و به یک سرمایه‏داران بزرگ تبدیل مى‏شوند0اینها آزادند که بتوانند هرگونه خواستند براى ازدیاد ثروت از شرایط جامعه استفاده کنند و هیچکس و هیچ عاملی هم نباید مانع سودجویى اقتصادى آنها شود و به خاطر این که این کار خلاف عدالت و خلاف انصاف است مانع تلاش اقتصادى افراد شود. این نوع تفکر اقتصادی به بوجود آمدن دولت لیبرال منتهی شد و نتیجه آزادی مردم این شد که سرمایه‏داران هرگونه که خواستند از منابع طبیعى و از نیروى کار جامعه استفاده کنند. این تفکر به پیدایش سرمایه‏دارى جدید انجامید0 انسان به دنبال انقلاب صنعتى توانست در صنعت به یک تکنولوژى جدید دسترسى پیدا کند ، این تحول در صنعت ابتدا در کارخانه‏هاى ریسندگى انگلیس آغاز شد0 آزادى اقتصادى لیبرالیستى موجب شد که کارخانه‏داران انگلیسى آزادانه بتوانند از نیروى کار مردم استفاده مطلق کنند. دهها سال کودکان خردسال را در این کارخانه‏ها، با ارزان‏ترین قیمت و در بدترین شرایط انسانى، بکار مى‏گرفتند و هیچ نیرویی هم نبود که جلوى سودجویى مفرط آنها را بگیرد و آنها را ملزم کند که مقدارى از سودپرستى دست برداریند و به رفاه کارگران برسند. دولت لیبرال هم هیچ تمایلى نداشت به نفع بقیه گروههاى مردم در وضع اقتصادى جامعه دخالت کند. این تفکر لیبرالی در صحنه‏هاى دیگر هم به اجرا در آمد. در زمینه اخلاق، فیلسوف لیبرالیست مى‏گفت: ما اصلی اخلاقى که بتواند آزادى را محدود کند نداریم. هیچ عاملى حق ندارد که انسان را از آنچه دلخواه اوست باز دارد. در اندیشه لیبرالیستى وجود ارزشها و اصول اخلاقى و دینى که خواست دلخواه فرد را محدود کند هم نفى شد. فردگرایی اصل فردگرایى یکى از پایه‏هاى فلسفه لیبرالیزم است و ریشه در انسان‏شناسى لیبرالى دارد. فردگرایى و اصالت فرد حرفش این است که فرد یعنى یک واحد انسانى که از واحدهاى دیگر انسانى متفاوت است 0آن چیزى که شخصیت وجودى انسان و گوهر وجودیش را شکل مى‏دهد مشترکات او با دیگر انسانها نیست. انسانیت انسان به امتیازات فردى اوست نه به مشترکات انسانیش. اگر بخواهیم ببینیم شخصیت و گوهر وجود انسانها چیست. نباید نگاه کنیم که انسانها در چه چیزى با هم شریک هستند و اصول فطرى مشترکشان چیست. تنها فرد و مختصات فردى است که شخصیت انسانى او را تشکیل مى‏دهد. انسانها یک نیازهایى دارند که بین آنها مشترک است، نیاز به خواب، خوراک و... تا وقتى این نیازها ی مشترک در میان است، شخصیت فرد انسانى خودش را نشان نمى‏دهد. همه احتیاج به لباس دارند، آن هویت فردى چه موقع نشان داده مى‏شود؟ وقتى دو نفر مى‏روند مغازه و میخواهند لباس انتخاب کنند،. شخصیت و هویت فردى این دو نفر وقتى نشان داده مى‏شود که آنها رنگ و مدل لباس مورد علاقه خود را انتخاب میکنند. در این انتخاب فردى است که هویت و شخصیت انسانی آنها نشان داده مى‏شود. تنها دلخواه و اراده شخصى است که یک انسان را از انسان های دیگر ممتاز مى‏کند . از اینجا ما به این نتیجه مهم مى‏رسیم که اگر بخواهیم براى شکوفایى گوهر وجود انسان کار بکنیم و راهى نشان دهیم باید کارى کنیم که انسانها بهتر بتوانند خواست فردى و دلخواه فردى خود را محقق کنند و این جز در سایه آزادى مطلق و کامل بدست نمی آید. پس وقتى ملاک شخصیت فرد، اِعمال خواست و اراده او شد، هرچقدر انسان براى اعمال خواست فردىاش آزادتر باشد شخصیت او شکوفاتر مى‏شود و به انسانیت بالاتری دست پیدا مى‏کند. پس ما برای شکوفایى شخصیت انسانى نباید دنبال عوامل انسانی و معنوى باشیم. براى شکوفایى شخصیت یک فرد و تامین سعادت یک انسان، راهى جز باز گذاشتن دست او براى اجرای تمام خواسته‏ها و تمایلات فردیش نداریم. و در یک کلام سعادت انسان یعنى آزادى کامل برای اعمال تمایلات و خواهش های فردىاو. از اینجا به اصل مهم دیگرى در فلسفه لیبرالیسم مى‏رسیم و آن این است که براى همه انسانها تنها یک راه سعادت وجود ندارد. بلکه هر انسان براى خودش یک راه سعادت منحصر به فرد دارد، چون سعادت فرد یعنى اعمال تمایلات فردى او و تمایلات انسانها هم با یکدیگر متفاوت است. خواسته‏هاى نفسانى خاص هر فرد ملاک و راه سعادت اوست. پس دیگر کسى نباید بگوید ما به اصول اخلاقى که بر زندگى همه انسانها حاکم باشد احتیاج داریم. اصول اخلاقى که بخواهد تمایلات فردى انسانها را محدود کند و انسانها را در یک مسیر قرار دهد، با سعادت و خیر فرد منافات دارد. بنتام به عنوان یک متفکر برجسته لیبرال در این باره مى‏گوید که: »خیرِ هر انسان همان دلخواه اوست. ما براى انسان ها خیر مشترک نداریم.
فرمت فایل ورد می باشد و برای اجرا نیاز به نصب آفیس دارد

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

لوکس فایل | فروشگاه ساز رایگان فروش فایل دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید